فیلم معکوس؛ کمی میراث پدر و کمی هم سریع و خشمگین

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳ دقیقه
نقد فیلم معکوس

صادقانه فکر نمی‌کردم از فیلم پولاد کیمیایی حتی یک نکته مثبت هم دربیاید. خیلی بدبینانه به خاطر پیش‌تولیدهایی که هر بار متوقف شده بود فکر می‌کردم که درنهایت فیلم معکوس اثری مغشوش و آشفته است. و راستش پولاد کیمیایی متعجبم کرد. نه به این دلیل که فیلم خارق‌العاده‌ای ساخته یا فیلمش نکات درخشانی دارد. بیشتر به این دلیل که توانسته فیلم متوسطی در اولین تجربه کارگردانی‌اش بسازد که خیلی از سوتی‌های فیلم‌های کارگردانان کهنه‌کار را ندارد.

در نقد فیلم‌های جشنواره خطر اسپویل شدن وجود دارد.

فیلم با یک قهرمان آغاز می‌شود که تلفیقی از مردان سینمای مسعود کیمیایی با یک آدم امروزی گرفتار است. بابک حمیدیان در جان بخشیدن به این کاراکتر تمام تلاش‌اش را می‌کند و تقریبا هم موفق است. اما برد بازی فیلم دربست نصیب شهرام حقیقت‌دوست می‌شود. به سیاق فیلم‌های پدر، پولاد کیمیایی هم دو مرد را کنار یکدیگر قرار داده تا رفیق و مرهم زخم‌های هم بشوند. شهرام حقیقت‌دوست سیامک است. آن رفیقی که درد خودش را درست نمی‌دانیم. در حاشیه است اما نمک ماجراست.

ادامه فیلم سکانس‌های اوج دارد و سکانس‌های بد. سکانس‌های اوج مربوط به بخش‌های اتومبیلرانی است. یک‌جور «سریع و خمشگین» ایرانی. یادم می‌آید دهه هفتاد محمدحسین لطیفی فیلمی ساخت به نام «سرعت» که حسین یاری در آن نقش آدم بد ماجرا را بازی می‌کرد و قصه فیلم در پیست اتومبیلرانی اتفاق می‌افتاد. جایی برای گرفتن خشم و انتقام و باز یافتن غرور و شان انسانی. پولاد کیمیایی هم از پیست اتومبیلرانی برای تسویه حساب شخصیت‌ها استفاده می‌کند. همان‌طور که پدرش زمانی در «رضا موتوری» از آن سینمای سرگشاده یا در «سلطان» از حیاط آن خانه حاشیه شهر استفاده کرد.

این‌ها سکانس‌های خوب فیلم هستند. جایی که سیامک و سالار و ندا قرار است مسابقه مهم زندگی‌شان را ببرند. سکانس‌های بد مربوط به شخصیت‌هایی است که انگار دل مسعود کیمیایی با آنها بوده و پولاد کمتر آنها را می‌شناسد. سکانس‌های مربوط به کاراکتری که نامش رضاست. رضا که قهرمان محبوب فیلم‌های مسعود کیمیایی بود از «ردپای گرگ» تا آخر. رضای فیلم «معکوس» هم مثل رضاهای فیلم‌های مسعود کیمیایی قرار است چکیده همه آن جهان‌بینی باشد که پدر پولاد سال‌ها در فیلم‌هایش مطرح می‌کرد. عصاره رفاقت و مردانگی. اما رضایی که اکبر زنجانپور در فیلم «معکوس» تصویر می‌کند وصله نچسبی است. نه خودش با دیالوگ‌هایش راحت است و نه اصلا این دیالوگ‌ها، این پیرمرد قدیمی به این فیلم وصل می‌شوند.

از آن بدتر سیاوش تهمورث است که کاراکتر خاکستری ماجراست. یادآور منوچهر حامدی «رد پای گرگ» مثلا. کاراکتر خاکستری قصه و البته بدترین سکانس‌ها مربوط به حضور پروانه معصومی است و انتخاب ویژه هم آن سکانس عاشقانه میان او و رضا دردشتی.
فیلم را باید تلاشی برای زنده کردن سینمای مسعود کیمیایی ببینید و با این حال چیزی کم دارد. شاید هنوز در مرحله تقلید است و درونی نشده. برای دوستداران سینمای کیمیایی ولی نکته‌هایی دارد مثلا وقتی پسر به دیدن مادر رفته و از ضبط ماشین‌اش آهنگ «گل مریم سر راه تو پرپر کردم» گیتی پاشایی پخش می‌شود و برای ما اینجوری‌ است که کارگردان پدر و مادرش را در این فیلم کنار هم قرار داده است.

در «معکوس» خودتان را درگیر درام نکنید. آن ماجرای پدر و پسر و خواهر و برادر و دیه فرع ماجرا هستند. کل قصه جریان یک مسابقه اتومبیلرانی هیجان‌انگیز است و پولاد کیمیایی دلش می‌خواسته جریانی از رفاقت میان نسل گذشته هم در فیلم باشد که اتفاقا پاشنه آشیل فیلم شده است.

با این وجود می‌توانم صبر کنم تا ببینم پولاد کیمیایی در فیلم بعدی‌اش چه مسیری را می‌خواهد برود و یک احسنت هم می‌گیرد که خودش در فیلم بازی نکرد و سکانس‌های گل‌درشت فیلم در حد چند دیالوگ باقی ماند.

برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجی‌کالا مگ بروید.


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما