غلامرضا تختی؛ لانگشات فوقالعاده و پرتنش و کلوزآپ بیحادثه و پوچ
آن اول فیلم که تختی با خودنویس جوهر مشکیاش زیر وصیتنامهاش را امضا میکند چنان لحظه تاثیرگذاری است که فقط دلم میخواست آن موسیقی حزنانگیز تحمیلکننده رویش نبود. فیلم غلامرضا تختی بدون شک یکی از بحثبرانگیزترین فیلمهای جشنواره خواهد شد. اجرای فوقالعاده بهرام توکلی میطلبد که فیلم چند ستاره بگیرد. به خصوص یک سوم اول فیلم، جایی که کودکی تختی روایت میشود عالی از کار درآمده.
در نقد فیلمهای جشنواره خطر اسپویل شدن وجود دارد.
با این حال درست وقتی با تختی کشتیگیر مواجه شدم همه امیدهایی که به فیلم داشتم نقش برآب شد. اول اینکه راوی فیلم به شدت نچسب است. جدا از اینکه کار ویژهای هم انجام نمیدهد. راوی باعث سرعت بخشیدن به فیلم نمیشود. راوی گاهی چیزهایی را میگوید که قاعدتا ما باید در تصویر میدیدیم مثل اینکه چطور تختی احساس تنهایی میکرده یا حرفهای تکرار مکرراتی است که تمام سکانسهای فیلم به همان مفاهیم پرداخته میشود. اینکه تختی محبوب و مورد اعتماد مردم بود و تمام زندگیاش را صرف کمک به مردم کرد تا درنهایت برای خودش هیچ چیزی باقی نماند. بگذریم که صدای سرد و بیتفاوتی هم دارد.
به تصویر کشیدن بازیهای المپیک هلسینکی و اولین مدال غلامرضا تختی و کاری که روی تشک کشتی انجام می دهد نفسگیر است. به همه این دلایل به نظرم «غلامرضا تختی» فیلمی است که در لانگ شات درخشان عمل میکند. در دادن تصویری از جامعه آن زمان، از مسابقات کشتی، از مردم و به همین اندازه در کلوزآپ فیلم خنثی و ناامیدکنندهای است.
وقتی اسم یک کاراکتر اسطورهای روی فیلم است طبعا تصور و توقعمان این است که آن قهرمان را در نمایی نزدیک از زندگی فیزیکی و روحیاش ببینیم. شاهد چالشهای درونیاش باشیم. در حال حاضر غلامرضا تختی که در فیلم میبینیم فارغ از هر گونه کنش و واکنشی است. کاملا تسلیم جریان زندگی که فقط یکجا روی تشک کشتی، وقتی با وجود آسیب چشمش در ادامه بازی مصر است، صاحب کاراکتر قابل تحسین میشود.
باقی فیلم دائم روی محبت تختی به مردم و کمک به آنها مانور داده میشود. موتیفی که فقط گهگاه در فیلم استفاده نمیشود بلکه تبدیل به متن اصلی آن شده است.
در فیلم «غلامرضا تختی» شاهد هیچ واقعه دراماتیکی به جز آن بازی هلسینکی نیستیم. نامه مصدق به او، حضورش در کنگره جبهه ملی ایران و حتی فعالیتهایش زمان زلزله بویینزهرا همه در حد سکانسهایی بدون افت و خیز و کاملا تخت به تصویر کشیده میشود.
به نظرم ضایعه نبود امیر جدیدی در فیلم اینجا خودش را نشان میدهد. شاید حضور یک بازیگر ستاره با استایل امیر جدیدی میتوانست به کاراکتر تختی کاریزمای بیشتر اضافه کند. اگر قهرمانمان به جز روی تشک جای کار زیادی نداشت اینبار شاید بازیگر میتوانست به کاراکتر چیزی اضافه کند.
دوران کودکی تختی که تمام میشود فیلم پر از سکانسهای بیهوده است. سکانسهایی فقط برای شرح مقبولیت تختی میان مردم و اینکه چقدر حواسش به آنها بوده. تا ابد این سکانسهای میتوانستند ادامه پیدا کنند. هر بار فقیری از راه میرسد و درخواستی از تختی دارد و تختی تا کت و شلوارش را هم میدهد و دست آخر کاملا سبکوزن به ملاقات مرگ میرود.
رابطههایش با خانواده یا دوست و رفقا یا از همه مهمتر رابطه پیچیده و همیشه بحثبرانگیزش با همسرش به کلی در فیلم نادیده گرفته میشود. خب طبیعی است که فیلم وجه دراماتیکش را از دست بدهد.
واقعیت این است که تختی کشتیگیر مطرحی بوده اما خارج از تشک کشتی آنچه زندگیاش را دراماتیک کرده اتفاقات زندگی شخصیاش بوده است که کارگردان عامدانه گویا از آنها فاصله گرفته است. کارگردان جایی از زبان راوی تاکید میکند که زندگی تختی مساله است و نه چگونگی مرگش. اما واقعیت این است که در فیلم «غلامرضا تختی» از زندگی تختی هم چیز زیادی نمیبینیم.
در طول فیلم به این فکر میکردم که شاید بهروز افخمی به همین دلیل سراغ معمای مرگ تختی میرود. چون مرگ تختی وجه دراماتیکتری داشته است.
«غلامرضا تختی» با وجود فیلمبرداری درخشان حمید خضوعی ابیانه و اجرای درجه یک بهرام توکلی به دلیل درام بیچالش و بی افت و خیزش تبدیل به فیلمی شده که خون ندارد و به ضرب و زور موسیقی قرار است نفس تماشاگر را بگیرد.
فیلمی که زندگی قهرمانش را در کلوزآپ قرار نمیدهد.
برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجیکالا مگ بروید.