سمفونی چهلسالهی یک عاشقانه: بار دیگر شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی، این استاد عاشقانههای کوتاه؛ به بهانهی قصهی سادهاش در کتاب صوتی «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» چنان دست مفاهیم عمیق زندگی را گرفته و به میان آورده که وقتی موسیقی آخر داستان به گوش میرسد باورتان نمیشود آن همه احساسی که او در کلماتش ریخته، چقدر تمیز و بهجا ادا شدهاند. چهطور جملاتی به این کوتاهی توانستهاند مفاهیمی تا این اندازه ژرف را درخود جای دهند؟ هنر نادر ابراهیمی در به بازی گرفتن کلمات برای بیان احساسات آدمی، پاسخی کافی به تمام این ابهامات است. حتی اگر عنوان قصه را هم به دقت بخوانیم میتوانیم ببینیم چه بهجا و هوشمندانه روند قصه را به گوشمان میرساند: گذشتن و رفتن و سرکشی از تمام تارهای دستوپا گیر و سنتی شهر کودکی به امید ساختن و رسیدن به عشق انسانی … و در نهایت بازگشت به آن!
بار دیگر شهری که دوست میداشتم، روایت دلباختگی پسری کشاورز به دختر خان «هلیا» است. هلیایی که حتی نامش پیش از این در میان اسامی فارسی جایی نداشته و ابراهیمی آن را با بازی با حروف اسم «الهی» خلق کرده و برای شیرین قصهاش برگزیده است. شیرینی که در روایت ابراهیمی به فرهادش رسید اما تاب نیاورد و در ناباوری او را در ابتدای راه رها کرد و نزد خسروپرویز قصه (خانواده و شهر کودکیاش) بازگشت. فرهاد قصهی ابراهیمی هم پس از سالها راه شیرین را در پیش میگیرد اما نه برای دیدن دوبارهی او، که برای عشقی جاودانهتر. برای وصل به خاک و شهری که ریشههایش در آن جای دارد. در این روایت شنونده بیش از آنکه در گشتوگذار میان عاشقانههای رابطهی پسر کشاورز و دختر خان غرق شود، به احساس عمیق تنهایی و غم مردی راندهشده از خاک و خانوادهاش و ابراز عشق به ریشههایش گره میخورد.
اینبار «پیام دهکردی» عاشقانههای لطیف و شوقانگیز نادر ابراهیمی را در فضای شورانگیز موسیقی «کارن همایونفر» فریاد میزند. «پیام دهکردی»، «کارن همایونفر» و «نادر ابراهیمی» در کتاب صوتی «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» سهگانهای تشکیل دادهاند که محصورتان میکنند. دهکردی، جملات لطیف و غنی نادر ابراهیمی را رسا، آرام و عمیق ادا میکند اما این لحن نمیتواند شما را گول بزند. او آنقدر دل به قصه داده است که گویی در حال فریاد زدن حرفهای دل نویسنده از روی ورقهای کتاب است.
موسیقی، عشق عمیق قصهی این کتاب را بر ریشههای ذهنی و قلبیتان میدواند. کارن همایونفر در ساختههای خود جای حرف نمیگذارد. اما قطعات او در این کتاب گویا، حکایت دیگری دارد. از او موسیقیای را میشنوید که انگار یکی از طرفداران سرسخت عاشقانههای ابراهیمی آن را ساخته است. آنقدر با متن و قصه عجین شده که شاید در لحظاتی شک کنید و از خودتان بپرسید اصلا از اول نسخهی چاپی آن هم وجود داشته است؟
نثر موزون و شاعرانهی ابراهیمی با عناصر خیالانگیز و تشبیهات و استعارات لطیفش شما را گاهی یاد شعری نو میاندازد که لباس نثر به تن کرده است. پیام دهکردی و کارن همایونفر آنقدر ضربآهنگ این نثر را خوب گرفتهاند که گویی هیچگاه این متن و موسیقی و گویش از یکدیگر جدا نبودهاند. کتابهای زیادی را میتوان خواند و شنید اما بعضی نثرها چون یک سمفونی به نگارش درآمدهاند و به نظر میرسد در بخشی از رسالتشان آمده که علاوهبر احساس و افکارتان، گوشتان را نیز نوازش کنند. درست مثل کتاب صوتی «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» که انتشارات تخصصی «نوین کتاب گویا» با حسن سلیقهی خود آن را به گوش شنوندگان رسانده است.