رویای بازگشت به طبیعت
بازگرداندن مجدد برخی از گونههای جانوری در معرض خطر به طبیعت و استقرار جمعیتهای جدید از آنها، اغلب کاری پرهزینه و دشوار است چرا که در طول این فرآیند میبایست یکسری تعهدات و الزامات بلندمدت نیز رعایت شود.
برنامههای گرفتن، بزرگ کردن، پایش و رهاسازی گونههای نادر مثل کندورهای کالیفرنیایی (California Condor)، شاهینهای پرگرین(Peregrine Falcon) و موش خرماهای پاسیاه(Black footed ferret) اغلب میلیونها دلار هزینه لازم دارد و در عین حال سالها کار و تلاش را هم طلب میکند.
واقعیت این است که چنین برنامههایی میتوانند به شدت روی احساسات عمومی تاثیر بگذارند و اغلب انتقادات یا نکوهشهایی را هم به همراه دارند. از این برنامهها ممکن است با عبارات تندی همچون دورریز پول، غیرضروری، دخالت نابهجا، کار ضعیف، یا غیراخلاقی یاد شود.
ما نظیر این جملات را بارها شنیدهایم:میلیونها تومان هزینه کردند تنها برای یک پرنده زشت! چرا گرگها باید اینجا باشند در حالی که جاهای دیگر به وفور یافت میشوند؟ ما نمیخواهیم کسی به ما بگوید که چه کار باید انجام داد! بیشتر حیوانات پس از رهاسازی مردند یا در آینده خواهند مرد! چرا آخرین افراد یک جمعیت به شدت در معرض خطر اجازه ندارند که دور از دخالتهای انسان در آرامش زیست کنند؟
پاسخ همه این انتقادات میبایست بیپرده و سرراست توسط مسوولان و کارشناسان داده شود. اما در نهایت این مسوولان و کارشناسان هستند که باید استارت انجام کار را بزنند حتی اگر مخالفتهایی در این راستا وجود داشته باشد. علیرغم اینکه ممکن است که برای هر گونه در معرض خطر این راهکارها مناسب نباشد اما در هر صورت تکثیر در اسارت اصولی برنامهریزی شده دارد و طرحهای استقرار جمعیتهای جدید میتوانند بیشترین امید برای حفاظت باشند بنابراین این برعهده کارشناسان حیات وحش است که در زمینه چنین برنامههایی تصمیمگیری کنند.
مردم و حفاظت از گونههای جانوری
از آن جایی که تضادها و هیجانات زیادی در این قبیل موارد وجود دارد لذا طراحی برنامههایی که جوامع محلی را در کار دخیل کنند، یکی از رموز اصلی موفقیت طرح است و این مورد در هر پروژه حفاظتی مصداق دارد.
لازم است که نیاز به این برنامه خاص و اهداف آن برای مردم تشریح شود تا مردم جامعه محلی نیز برای حمایت یا حتی مخالفت با آن قانع شوند. در بسیاری موارد، چنین برنامههایی ارزشهای آموزشی قابلملاحظهای هم دارند.
واقعیت این است که برنامههایی بیشتر با موفقیت همراه هستند که بتوانند انگیزه لازم را برای اثرگذاری مردم فراهم کنند. چنین برنامههایی نسبت به قوانین و محدودیتهای سفت و سخت معمولا موفقتر هستند. به عنوان مثال به ساکنان ایالت وایومینگ (Wyoming) که حیوانات اهلی مزارع و سگهایشان توسط گرگها، زخمی و یا کشته میشوند؛ مستقیما مبالغی پرداخت میشود و آن تعداد معدود از گرگهایی هم که به طور مستمر به دام حمله میکنند، یا کشته یا از محل جا به جا میشوند.
همه این مقدمات کمک میکند که برنامه کماکان پشتوانه حمایت مردم محلی را داشته باشد. در ایران برای پیشگیری از مسموم کردن، به تله انداختن و تیراندازی به سوی گوشتخوارانی مثل پلنگ و گرگ تنها راهکار عملی به ویژه در محدوده مناطق حفاظتشده، پرداخت غرامت نقدی در اسرع وقت و با کمترین تشریفات اداری به دامداران زیاندیده میباشد. اما متاسفانه این مورد چندان که باید توسط سازمان حفاظت محیطزیست جدی گرفته نمیشود و پروسه پرداخت غرامت اغلب مدتهای مدید طول میکشد که همین امر احتمال برخوردهای احساسی از جانب افراد زیاندیده را هم بیشتر میکند.
چگونه یک حیوان پرورش یافته در اسارت آماده ورود به طبیعت میشود؟
پستانداران پرورش یافته در اسارت و پرندگانی که قرار است رهاسازی شوند، میبایست نه تنها دوری از شکارچیان را یاد بگیرند بلکه در عین حال رفتارهای اجتماعی را هم میبایست بیاموزند که بتوانند در محیط دوام بیاورند و ضمنا نسل خودشان را هم حفظ کنند.
بسیاری از حیوانات ممکن است که حتی پس از رهاسازی باز هم به یکسری حمایتهای خاص از جانب انسانها نیاز داشته باشند. برنامههای استقرار مجدد جمعیتها نیازمند در نظر گرفتن روابط اجتماعی و رفتاری حیواناتی است که در طبیعت رهاسازی میشوند.
حیوانات اجتماعی به ویژه پستانداران و برخی پرندگان زمانی که در طبیعت رشد میکنند، محیط پیرامون خودشان را بهتر میشناسند و چگونگی برقراری ارتباط با سایر اعضاء گروهشان را نیز یاد میگیرند. اما حیواناتی که در اسارت پرورش مییابند، ممکن است که آن مهارتهایی را که لازمه بقاء در محیط زیست طبیعیشان است را نداشته باشند و به علاوه مهارتهای اجتماعی لازم برای آن که بتوانند با مشارکت یکدیگر غذا پیدا کنند، خطر را احساس کنند، جفت پیدا کنند، فرزندان خودشان را بزرگ و یا مهاجرت کنند نیز نداشته باشند.
پستانداران و پرندگانی که در اسارت بزرگ میشوند، ممکن است که هم از جهت چگونگی پیدا کردن غذا در طبیعت و هم دور ماندن از شکارچیان چه پیش و چه حتی بعد از رهاسازی نیاز به یکسری آموزشهای خاص داشته باشند. بنابراین انسانهایی که نقش مربی آنها را برعهده میگیرند، گاه از عروسک و گاه از صورتکهایی که بتواند ظاهر و رفتار والدین آنها را شبیهسازی کند، استفاده میکنند و از این طریق است که حیوانات جوانتر یاد میگیرند که چطور باید همجنسان خودشان را از انسانها تشخیص دهند.
در برخی موارد، از افراد وحشی همان گونه به عنوان مربی حیوانات در اسارت استفاده میکنند. تامارینهای طلایی (Golden Lion Tamarin, Leontopithecus rosalia) که به نام مارموست طلایی (Golden Marmoset) هم شناخته میشوند، در اصل بومی جنگلهای سواحل اقیانوس آتلانتیک در کشور برزیل هستند. از این گونه در معرض خطر انقراض، تنها قریب ۳.۲۰۰ فرد آن هم در نواحی جنوب شرقی برزیل باقی مانده است و البته کل تعداد تامارینهای در اسارت هم حدود ۴۹۰ فرد است که در ۱۵۰ باغوحش در سرتاسر دنیا نگهداری میشوند.
تامارینهای طلایی را گاه از طبیعت گرفته و با تامارینهای در اسارت نگهداری میکنند تا افراد در اسارت کارهایی را که باید از افراد وحشی بیاموزند. تحقیقات در سایتهای نگهداری و تکثیر در اسارت آفریقای جنوبی نشان داد که سگهای آفریقایی(African Wild Dogs, Lycaon pictus) هم که در اسارت متولد شدهاند، اگر با سگهای وحشی گرفته شده از طبیعت نگهداری شوند، احتمال این که معرفی مجددشان موفقیتآمیز باشد، دو برابر میشود.
چرا هر حیوانی نمیتواند در طبیعت زندگی کند؟
تجربه مدیریت حیاتوحش در دنیا نشان میدهد که برخی حیوانات اگر یکسری مراقبتهای خاص را دریافت کنند یا اگر پیش از رهاسازی به آنها کمک شود، احتمال بقای بیشتری خواهند داشت. به این مراقبتهای خاص و کمکها رهاسازی ملایم یا (Soft Release) گفته میشود.
بررسیها حاکی از آن است که برخی حیوانات را حتی در مرحله رهاسازی هم میبایست توسط عوامل انسانی تغذیه و مراقبت کرد تا این که بتوانند روی پای خودشان بایستند، شاید گاهی هم لازم باشد که آنها را دوباره بگیرند و این کار بدین شکل است که رهاسازی به قصد معرفی برخی گونهها در عمل زمان برتر از بقیه است چرا که طول میکشد که آنها با محیط جدید مأنوس شوند.
گروههای اجتماعی که ناگهان از اسارت در محیط طبیعی رها میشوند و هیچگونه کمکی هم مثل مکملهای غذایی و … دریافت نمیکنند یعنی اصطلاحا از طریق رهاسازی دشوار (Hard Release) وارد طبیعت میشوند، ممکن است که حتی از مناطق حفاظتشده دور شوند و نتیجه این عمل هم چیزی به جز هدر رفتن تلاشها و هزینهها نیست.
گاهی اگر احساس شود که حیوان نمیتواند در طبیعت دوام بیاورد یا قادر به بقا نیست، بالاخص در دورههای خاصی مثل دورههای خشکسالی یا کاهش مواد غذایی، دخالت انسان ضرورت پیدا میکند اما به هر حال در هر مورد، باید یک تصمیم گرفته شود و آن تصمیم این است که آیا بهتر است به یک حیوان خاص فرضا گاه و بیگاه کمک کرد یا این که باید به افراد آن گونه فشار آورد که برای زیستن متکی به خودشان باشند.
در ضمن نباید از یاد برد که تاثیرات فعالیتهای انسانی اعم از کشاورزی یا حتی شکار در رهاسازی به طور دقیق میبایست مشخص شود و تاثیرات چنین فعالیتهایی تا حد امکان به حداقل برسد.
از حرف تا عمل
در سال ۱۹۹۵میلادی. (۱۳۷۴ ه.ش.) برنامهای برای معرفی مجدد گرگ خاکستری به پارک ملی یلوستون (Yellowstone National Park) با هدف ایجاد تعادل جمعیت طعمهخواران، گیاهخواران و گیاهانی که پیش از دخالت انسان در منطقه حضور داشتند، آغاز شد.
در چنین پروژههایی گاهی این اتفاق میافتد که افراد یک گونه جانوری را از طبیعت میگیرند و سپس جای دیگری در قلمرو آن گونه خاص رهاسازی میکنند. این اتفاق هم اغلب زمانی میافتد که یک منطقه حفاظتشده جدید تاسیس میشود یا فرضا یک عامل تهدید جدید در زیستگاه فعلی، جمعیتی را در معرض خطر میدهد یا این که موانع مصنوعی و طبیعی، رفتارهای طبیعی یک گونه از جمله مهاجرتهای طبیعی را بر هم میزند.
حال اگر امکان آن مهیا باشد، افراد را در نزدیکی همان محل یعنی جایی که حیوان ابتدا از آن جا گرفته شده و پیشینیان آن در همان جا حضور داشتهاند، رهاسازی میکنند تا حداقل این اطمینان باشد که آن گونه میتواند از نظر ژنتیکی با محیط سازگار باشد.
یک شیوه خاص که در استقرار جمعیتهای جدید و حفظ ذخایر به کار میرود، روش موسوم به «سرآغاز» است. این رویکردی است که در آن حیوانات در مراحل جوانیشان که آسیبپذیرتر هستند، در اسارت نگهداری و سپس در طبیعت رهاسازی میشوند. رهاسازی لاکپشتهایی که تخم آنها از طبیعت برداشت و در مراکز خاص پرورش داده شده، یکی از مثالهای این روش است.
جمعبندی
اما معرفی مجدد و معرفی یک گونه به یک مکان کاملا جدید میبایست به دقت سنجیده شود تا به واسطهی آن گونهای که رهاسازی میشود، نتواند به اکوسیستم جدید آسیب بزند یا جمعیت گونههای در معرض خطری را که احتمالا در آن منطقه زیست میکنند، به خطر بیندازد.
در جمعبندی این مطلب میتوان این طور عنوان کرد که یک راهکار اساسی برای کمک به احیای گونههای در معرض خطر این است که جمعیتهای وحشی و نیمه وحشی جدید از گونههای کمیاب و در معرض خطر، در جایی دیگر تشکیل شود که این کار در اصل به افزایش تعداد جمعیتهای موجود کمک میکند.
چنین برنامههایی برای گونههایی که تنها در اسارت زیست میکنند یا جمعیتهای وحشی خیلی کوچک دارند، این امید را به وجود میآورد که بتوانند نقشهای تکاملی و بومشناختی خودشان را در جوامع زیستیشان ایفاء کنند.
جمعیتهای وحشی طبیعی نسبت به جمعیتهای محدود در اسارت، ممکن است در برابر بلایای طبیعی و حتی انسانمحور مانند اپیدمی یا جنگ شانس کمتری برای بقاء داشته باشند. وانگهی، افزایش تعداد و ابعاد جمعیتها به طور کلی احتمال انقراض یک گونه را کم خواهد کرد.
برنامههای استقرار جمعیتهای جدید موثر نیستند مگر آن که فاکتورهایی که عامل کاهش جمعیتهای وحشی اصلی است، به طور مشخص شناسایی و حذف شوند یا حداقل تحت کنترل قرار گیرند.
برای نمونه، جمعیت شاهینهای پرگرین در سرتاسر گستره پراکنششان در آمریکا به دلیل تاثیرات زیانبار د.د.تکاهش یافت. تصمیم درست این بود که پیش از آن که جمعیتهای جدید از شاهینهای مشکلدار تشکیل شود، کاربرد د.د.ت کلا ممنوع شود. پس، با شروع یک برنامه تکثیر در اسارت، شاهینهای پرگرین سالم را در قلمروی سابقشان رهاسازی کردند و اکنون جمعیت آنها در سرتاسر آمریکای شمالی به ویژه در مناطق شهری در حال احیا است.
نباید فراموش کرد که ملاحظات کافی میبایست در مورد افرادی که رهاسازی میشوند، رعایت شود به عنوان مثال هیچ بیماری نداشته باشند و احیانا آن بیماری را در محیط منتشر نکنند و شرایط را برای جمعیتهای وحشی دیگر هم سخت نکنند.