تحصیلات تکمیلی را رها کنید!
این فکر درست بعد از یک بار مردن و زنده شدن به ذهنم رسید. درست وسط جمعوجور کردن پایاننامهای که یک سال تمام برایش زحمت کشیده بودم. وقتی یک تصادف رانندگی زندگیام را زیرورو کرد یکبار از اول شروع کردم به مرور زندگیام. همهی چیزی که «من» را ساخته بود. همه چیزی که به آن افتخار میکردم همهی چیزی که برایش زحمت کشیده بودم و برایش زندگی کرده بودم. حس میکردم زندگی را باختهام. هرچند به نظر موفق میرسیدم اما زندگی من یک زندگی تمام و کمال نبود. کل آن یک برنامهریزی بود برای آیندهای نامعلوم!
یک روز میزم را با همهی کارهای نصفه و نیمه رها کردم تا فردا مرتبش کنم و فردایی در کار نبود. به همین سادگی! همهی برنامههای زندگیام هم همینطور بود؛ مجموعهای از کارهای نیمهکاره، حرفهای نگفته و آرزوهای رها کرده.
داستان اینجا بود که من تقریبا بیشتر زندگیام را صرف تحصیلکرده بودم. در واقع زندگی من تلاشی بود برای گرفتن یک مدرک بهتر. من قلهای به نام درس و دانشگاه داشتم که زندگی من با آن معنی پیدا میکرد. حالا بعد از یک ماه دستوپنجه نرم کردن با زندگی به همهی چیزهایی که از دست داده بودم فکر میکردم. تمام تجارب یک زندگی واقعی.
من مثل بسیاری از همسالانم خودم را به امواج سپرده بودم و انتخابهای من هم به همین دلیل شکل گرفته بودند. از انتخاب رشتهی دبیرستان گرفته تا کنکور و دانشگاه. من کارشناسی را تمام نکرده ارشد را شروع کردم تا از پیشرفتهای برنامهی ذهنیم عقب نمانم.
بعد از مدتها به این فکر میکردم که واقعا فرصتش را داشتم بعد از تمام کردن دبیرستان یا حتی همان سالها کارهای مختلف را تجربه کنم. مجسمهسازی، کار داوطلبانه در هلال احمر، درس دادن به بچهها در کلاسهای تابستانی، غریق نجات شدن، نویسندگی و خبرنگاری، باغبانی، آشپزی حرفهای، مربی مهدکودک بودن و هزار تا کار دیگر.
چند نفر از دانشجویان همان ترم اول فکر تغییر رشته و انصراف به سرشان زده؟ باید بگوییم خیلی! (هرچند بیشتر ما جرئتش را نداشتهایم.)
شاید چون ما قبل از انتخاب رشته حتی یکبار هم سراغ چارت تحصیلی رشته محبوبمان نرفتهایم یا با دانشجوهای آن رشته حرف نزدهایم. شاید چون هنوز نمیدانستیم شغل و رشتهی موردعلاقهی ما چیست.
بعدتر چطور؟ وقتی کارشناسی را تمام کردیم و مدرک لیسانسمان را گرفتیم. برنامهی بعدی زندگی ما چه بوده؟ ارشد و دکترا اولین چیزی است که به ذهن بیشتر ما رسیده. چرا؟ چون واقعا به آن نیاز داریم؟ چون کار ما وابسته به تحصیلات تکمیلی است؟ چون نیاز به آموزشهای تخصصی در رشتهمان احساس میکنیم؟ چون عاشق پژوهش هستیم؟ یا شاید چون اولین راهی است که همه انتخاب میکنند؟! بدون اینکه شانس یافتن شغل با مدرک بالاتر و البته هزینههای تحصیلمان را بررسی کنیم. بدون اینکه به ایدههایمان و کارآفرینی بیندیشیم.
کارآفرینی را خیلی بزرگ و عجیب جلوه ندهید. به استارت آپ های موفق نگاه کنید. چند نفر ایدههایشان را جدی گرفتهاند، همین! هزینههای آن هم گاهی از سه سال شهریه دانشگاه بیشتر نیست.
تمام آنچه را یاد گرفتهاید، شغلهایی که به رشته شما مربوط است بهاضافهی هر کاری که در آن استعداد دارید یا دوست دارید داشته باشید، هر کاری را که از دستتان بر میآید بررسی کنید. خودتان را به ترندهای روز محدود نکنید.
نظر من را میخواهید سراغ ارشد و دکترا خواندن هم بروید اما قبل از آن به رشتههای مختلف و تواناییهایتان هم فکر کنید. گرایشهای مختلف رشته خود را بررسی کنید. کار کردن در وجوه مختلف و مشاغل متفاوت را تجربه کنید. درنهایت اگر احساس کردید تحصیلات تکمیلی بیشتر از تجربهی کاری به پیشرفت شما کمک میکند یا در حوزهی خاصی نیاز به پژوهش و مطالعات آکادمیک دارید تمام تلاشتان را برای رسیدن به مدارج بالاتر تحصیلی بکنید.
و البته که نباید فراموش کنید زندگی فقط کار و تحصیل و پیشرفت نیست!
به این فکر میکنم که اگر روزی فرزندی داشته باشم از تجربهی زندگیام به او «جرئت» هدیه میکنم. جرئت اینکه زندگی خودش را بسازد. فارغ از فشارهای اجتماع برای پیشرفت و پیشرفت و پیشرفت.
جرئت اینکه بهجای اینکه تحصیلات تکمیلی را بزرگترین هدف روزهای جوانیاش بگذارد؛ سفر کند، کتاب بخواند، شعر بنویسد، روی صحنه تئاتر برود، ازدواج کند، گل بکارد، حیوان خانگی داشته باشد، زبانهای مختلف یادبگیرد، ستارهها را تماشا کند و کار خودش را داشته باشد.
فارغ از مرتبه اجتماعی که مدرک میخواهد به او بدهد برای خودش زندگی کند و از زندگیاش لذت ببرد.
با سلام
منم با متن شما که همه چیز تحصیلات نیست موافقم ولی ببنید الان من که رشته مدیریت دولتی میخونم و بعد از فارغ التحصیل شدن دنبال کار هستم یکی از اون جاهایی که علاقه دارم ، استخدام در دیجی کالا هست. وقتی به صفحه فرصت های شغلی دیجیکالا در رشته ی خودم نگاه میکنم میبینم نوشته شده متخصص منابع انسانی با سه سال سابقه کار و این ینی من باید ارشد منابع انسانی در شته ی خودم رو کسب کنم و بعد بیام سمت دیجی کالا که اونم قبلش باید ۳ سال سابقه در این حوزه داشتم یا شرکت های دیگر هم همینطور هستن
خب من سوالم اینجاست که ایا دیجی کالا یا شرکت های دیگر منو با مدرک لیسانس مدیریت بدون سابقه ی کار استخدام میکنند ؟
پس اگر من جایی استخدام نشوم و همه شرکت ها سابقه ی کار بخواهند من چگونه میتوانم سابقه ی فعالیت در حوزه ی منابع انسانی را داشته باشم؟
امیدوارم شرکت ها جایی برای تجربه ی جوانان فارغ التحصیل با مدرک کارشناسی بگذارند تا بدون هدف و انگیزه به ارشد راه پیدا نکنند و در امتداد مسیر شغلی خود ارشد را ادامه دهند.
باتشکر
بهتریت ایده استارتاپ ها در جامعه امروز ایران و کارآفرینی جوانان به اعتقاد شخصی بنده امروزه تنها network marketing میتونه جوان های مارو به سمت خودباوری ، شور و اشتیاق و داشتن استقلال مالی و زمانی سوق بده .
اینجا دیگه بیخیال شین 🙂
متن زیبایی بود، به نظر من زمان و خانواده بزرگترین سرمایه ای هست که همه ما داریم.
متن بسیار زیبایی بود، دقیقا حرف دل بیشتر جوانان تحصیلکرده
اما واقعا اینا برا مملکت ما نیس، ما تا میتونیم باید جون بکنیم شب رو گرسنه نمونیم
(سفر کند، کتاب بخواند، شعر بنویسد، روی صحنه تئاتر برود، ازدواج کند، گل بکارد، حیوان خانگی داشته باشد، زبانهای مختلف یادبگیرد، ستارهها را تماشا کند) من به اینا حتی نمیتونم فکر بکنم
بهتریت ایده استارتاپ ها در جامعه امروز ایران و کارآفرینی جوانان به اعتقاد شخصی بنده امروزه تنها network marketing میتونه جوان های مارو به سمت خودباوری ، شور و اشتیاق و داشتن استقلال مالی و زمانی سوق بده .
بخوای بدون مدرک دانشگاهی بری دنبال کار دو تا راه داری. یا سرمایه ی کلان داشته باشی یا پارتی. از طرفی وضع کشور جوری شده که با مدرک هم باز باید پارتی داشته باشی تا جایی بهت کار بدن. غریق نجات شدن و باغبانی و فلان خب در حد شعار هست چون زندگی پول میخواد و اینجا ایران است.
سلام
آفرین. متن فوق العاده ای بود و واقعا ارزش خوندن رو داشت. فقط شما نیستید که همچین تجربه ای براتون رقم خورده . گاهی یک اتفاق بد یک بیماری یک تصادف یا هر اتفاق دیگه ای ممکن برای ما بیوفته که مجبور باشیم چند ماه صبر کنیم و به اجبار نتونیم ادامه بدیم. توی همچین مواقعی ی جورایی بیشتر و عمیق تر به گذشته فکر میکنیم . فکرمون تغییر میکنه کم کم خودمون هم تغییر میکنیم . من هم یک تجربه سخت اینجوری داشتم . بعد از مدتی تحقیق متوجه شدم که بطور میانگین کلا انسان هر ۵ یا ۶ سال یک بار تغییر میکنه . نگرشش به زندگی و خیلی مسائل دیگه . حتی اعتقاداتش! و این یک امر طبیعی و خیلی خوبه . بنظر من تغییر اصلا چیز بدی نیست . البته هر کسی هم ممکن همچین ریسکی نتونه بکنه یا نخواد بکنه . اما ما چ بخوایم چ نخوایم – چ بپذیریم و چ نپذیریم زندگی همیشه در حال تغییر بوده و هست . خوب و بد در هم آمیخته شدن و هرگز خوب مطلق یا بد مطلق وجود نخواهد داشت . من این جمله رو باور دارم “هیچ راه صحیحی برای انجام دادن کارها وجود ندارد” . موفق باشی.
سلام
آفرین. متن فوق العاده ای بود و واقعا ارزش خوندن رو داشت. فقط شما نیستید که همچین تجربه ای براتون رقم خورده . گاهی یک اتفاق بد یک بیماری یک تصادف یا هر اتفاق دیگه ای ممکن برای ما بیوفته که مجبور باشیم چند ماه صبر کنیم و به اجبار نتونیم ادامه بدیم. توی همچین مواقعی ی جورایی بیشتر و عمیق تر به گذشته فکر میکنیم . فکرمون تغییر میکنه کم کم خودمون هم تغییر میکنیم . من هم یک تجربه سخت اینجوری داشتم . بعد از مدتی تحقیق متوجه شدم که بطور میانگین کلا انسان هر ۵ یا ۶ سال یک بار تغییر میکنه . نگرشش به زندگی و خیلی مسائل دیگه . حتی اعتقاداتش! و این یک امر طبیعی و خیلی خوبه . بنظر من تغییر اصلا چیز بدی نیست . البته هر کسی هم ممکن همچین ریسکی نتونه بکنه یا نخواد بکنه . اما ما چ بخوایم چ نخوایم – چ بپذیریم و چ نپذیریم زندگی همیشه در حال تغییر بوده و هست . خوب و بد در هم آمیخته شدن و هرگز خوب مطلق یا بد مطلق وجود نخواهد داشت . من این جمله رو باور دارم “هیچ راه صحیحی برای انجام دادن کارها وجود ندارد” . موفق و پیروز باشید.
واقعا بعد از ۱۸ سال درس خوندن که جز مدرک چیز دیگه ای نیست فهمیدم که میتونستم از زندگی لذت بیشتری ببرم و مفیدتر هم باشم ولی متاسفانه هدف هممون شده فقط تحصیلات دانشگاهی ویه مدرک بی ارزش که به هیچ دردمون نمیخوره. واقعا اگر روزی فرزندی داشته باشم از تجربهی زندگیام به او «جرئت» هدیه میکنم. جرئت اینکه زندگی خودش را بسازد. فارغ از فشارهای اجتماع برای پیشرفت و پیشرفت و پیشرفت.
جرئت اینکه بهجای اینکه تحصیلات تکمیلی را بزرگترین هدف روزهای جوانیاش بگذارد؛ سفر کند، کتاب بخواند، شعر بنویسد، روی صحنه تئاتر برود، ازدواج کند، گل بکارد، حیوان خانگی داشته باشد، زبانهای مختلف یادبگیرد، ستارهها را تماشا کند و کار خودش را داشته باشد.
فارغ از مرتبه اجتماعی که مدرک میخواهد به او بدهد برای خودش زندگی کند و از زندگیاش لذت ببرد.
بسیار عالی بود.
خودت ارشد روانشناسی از شهیدبهشتی گرفتی حالا به بقیه میگی نگیرید
منم نظرم اینه داشتم در مورد خوندن دکترا یا نخوندنش فکر میکردم الان یهو همه چی یادم افتاد من شهرستانی هستم رفتم دانشگاه علامه طباطبائی درس خوندم بعد برگشتنم چون کار درستی پیدا نکردم افسرده شدم چه شیها که نخوابیدم حداقلش یه نصیحت خواهرانه دارم خواستید ادامه تحصیل بدید تو شهر خودتون و تو دانشگاه دولتی باشه تا حداقل هزینش کم باشه هر چند دانشگاه ارشد من دولتی بود ولی ارزش نداشت الانم نه تونستم ازدواج کنم و نه کار درست و حسابی درسته معلمم ولی مدرسه غیرر انتفاعی که امنیت شغلی نداره
“من کارشناسی را تمام نکرده ارشد را شروع کردم تا از پیشرفتهای برنامهی ذهنیم عقب نمانم.” این جمله خیلی معنیدار بود برای من.
نوشتهی خوب و صادقی بود! چون شعارها و ادای دغدغه داشتن و تکرار We don’t need no education که ظاهری بیش نیستند خیلی زیاده.
همین که یک فارق تحصیل ارشد روانشناسی در چنین فضایی و چنین مقاله ای مینویسد که بسیار زیبا و درست هم هست مطلب ایشان نشان از یک نوع بحران اشتغال و عدم توانایی جذب ملیونها ارشد و دکتر در سح کشور هست ما در یک بحران اشتغال هستیم و شرایط ما نرمال نیست که به حرفهای درست ایشان عمل کنیم جامعه کاری با اقتصاد هر کشوری در رابطه هست در نظام هایی که دولت نبض همه بازارها رو داره و یک مصوبه و مجوز با تصویب در مجلس میتونه سرنوشت هر تاجر و شرکتی رو عوض کنه و شرایط بطور کل غیر قابل پیش بینی ناپایدار و سیاست های کلان اقتصاد وابسته به قوانین و چشم اندازهای کلی نیست بلکه فردی و جناحی هست هر ابتکار و خلاقیتی میخشکد و معاش و منابع درامدی افراد تحت ریسک بالا هستند نصایح خانم نویسنده عزیز علی رغم درستی کار نخواهد کرد الان بچه ها از مقطع اول دبیرستان شروع به تست زنی کرده و اماده ماراتن کنکور میشوند چون راه دیگری نیست تا چند سال اینده با حذف کنکور همه بروی کسب معدل بالا متمرکز میشوند و اصل قضیه که قیف کنکور نام دارد فقط تغییر ظاهر میدهد و روند بشکل تازه ادامه دارد این روزها پزشکی داغ است شاید چند سال دیگر بشود مهندسی مهم نیست عجایب ماجرا اینست در ضوابط استخدامی چه شرکتهای خصوصی با قراردادهای سفید چه شرکتهای معظم دولتی با قراردادهای سی ساله رسمی سال به سال حلقه جذب نیرو را تنگ تر میکنند و ناچارند مثلا اگر تا پارسال کارشناس میگرفتند سال دیگر روی به ارشد بیاورند یا اگر ارشد هم اشباع بود روی به معدل بالا و دانشگاه معروف اورده و همان قیف کنکور این بار بشود قیف استخدام واقعا چه کسی جوابگوی این وضع نابسامان پر هزینه پوچ و بیهوده است؟؟؟؟
هیچ فکر نکردید با ملیونها کارشناس و ارشد در کشوری که دولتش میخواهد کوچکتر شود و حتی چوب بستنی خود را هم از کشور چین میاورد چه رسد کالاهای دیگر و محدودیت های شدید جهانی برای صادرات ما اعم از بانکی و سیاسی چه میخواهیم بکنیم؟!!!!!
صنایع خصوصی ضعیفی که بکمک یارانه ها نفس میکشند انهم بی رمق و اندک و دستگاهها و خطوط تولید متعلق به چند دهه گذشته پیر فرسوده هزینه بر و نفر محور با کمترین خودکار سازی ها و کمترین کاهش هزینه ها و ضعیف ترین استانداردها!!!
همیشه به کارخانجات در نقش محل ارتزاق عده ای درمانده نگاه کردیم که حیات عده ای وابسته به انهاست نه بنگاههای کسب درامد و سود و چالاک که باید همزمان با اشتغال خودشان را هم اداره کنند با این نگاه چگونه یک جوان در این اشفته بازار بدنبال علایق و سلایقش برود وقتی از توان استقلال محدود اقتصادی عاجز است و پیشرفتش مسافرکشی و پاس کردن واحدهای بی ثمر دانشگاهی هست؟؟
نود درصد دانشجوها در دانشگاههای ضعیف و با نمرات متوسط فارق میشوند که مدارکشان بیشتر بکار پرستیژ اجتماعی میاید نه علمی و نه فنی واقعا توصیه صحیح شما سرکار خانم عملی هست گاهی توصیه درست و اصولی در شرایط غیر عادی نتیجه عکس نمیدهد؟؟!!
خانم علی نژاد ممکنه بگید جمله ای که روی دیوار توی عکس نوشته شده چه معنی داره؟
این جمله اشاره به آهنگ ” آجر دیگری روی دیوار (قسمت دوم)” از آلبوم “دیوار” از گروه پینک فلوید داره. به معنی اینکه ما دیگه به تحصیل نیاز نداریم. البته کل ماجرا و داستان مفهوم دیگهای رو میخواد به مخاطب برسونه ولی معنی لغتیش همینه که گفتم
Another Brick in The Wall (part ll) – The Wall 1979 – Pink Floyd