۱۰ اکشن هالیوودی برتر یکدهه اخیر که نباید از دست بدهید
با نگاهی به یک دهه گذشته میتوان ادعا کرد حدود ۱۰ سال فوقالعاده پربار برای فیلمهای اکشن سپری شده است. گرچه میتوان به انتخاب مجموعه گستردهای از فیلمهای اکشن در سراسر جهان دست زد اما در این نوشته صرفا قصد داریم ۱۰ اکشن هالیوودی برتر این دهه را معرفی کنیم. آثاری با بدلکاریهای پیشرفته، تعقیب و گریزهای نفسگیر، صحنههای بهیادماندنی مبارزه و جلوههای ویژه تاثیرگذار.
۱۰- بلوند اتمی (Atomic Blonde)
فیلم سینمایی «بلوند اتمی» درباره یک مامور مخفی MI6 است که به برلین فرستاده میشود تا به پرونده قتل یک مامور مخفی دیگر رسیدگی کرده و به لیست مفقود شدهای از مامورین دوجانبه دسترسی پیدا کند. این اثر جاسوسی و اکشن آمریکایی به کارگردانی دیوید لیچ سال ۲۰۱۷ اکران شد. بازیگرانی چون شارلیز ترون، جیمز مکآووی و جان گودمن از بازیگران اصلی این فیلم سینماییاند.
بلوند اتمی ماجراهای تودرتویی دارد به شکلی که تعریف کردن جزییات داستانی آن دشوار به نظر میرسد. به هر حال با توجه به خط اصلی داستان میشود گفت شارلیز ترون در بلوند اتمی نقش یک مامور چندجانبه را به عهده دارد. بلوند اتمی از آن دست فیلمهایی است که نشان میدهد قرار نیست تمام فیلمهای اکشن لزوما از قواعدی خاص و از پیشتعیینشده پیروی کنند. بلوند دنیای جذاب خودش را دارد و لحظات متفاوتی میآفریند. شارلیز ترون روشهای مبتکرانهای برای انجام هر عملیات دارد و به دلیل همین خلاقیتها تجربیاتی خلق شده که پیش از این کمتر دیدهایم.
بلوند اتمی در حال و هوای دهه ۱۹۸۰ میلادی میگذرد، موسیقی نسبتا پرحجمی در آن به کار رفته و شارلیز ترون بازیگر اصلی فیلم ایفای نقش فیزیکی بسیار جدی و پررنگی در فیلم داشته که در مجموع آن را به یک فیلم اکشن تماشایی در میان فیلمهای اکشن دهه اخیر تبدیل میکند.
درباره ترون باید به این نکته هم اشاره کنیم که بعد از بلوند اتمی میتوان شخصیتی که او آفریده را در میان نقشهای بهیادماندنی دیگر اکشنهای هالیوودی در نظر گرفت. همانطور که اشاره شد شارلیز ترون تلاش کرده با ایفای نقشی متفاوت در این فیلم حضور پیدا کند و تا حد ممکن از تقلید نمونههای شاخص این ژانر پرهیز کرده است.
بلوند اتمی از نظر تجاری عملکرد نسبتا موفقی ارایه کرد و در حالی که با بودجه ۳۰ میلیون دلاری ساخته شده بود در گیشه ۱۰۰ میلیون دلار فروخت. تا امروز اخباری نیز درباره ساخت دنبالهای از این فیلم سینمایی منتشر شده است. گفته میشود که دنباله این اثر اکشن به شکل انحصاری برای شبکه نتفلیکس تولید میشود.
۹- بیبی راننده (Baby Driver)
فیلم سینمایی «بیبی راننده» به کارگردانی ادگار رایت محصول سال ۲۰۱۷ میلادی است. یک اکشن جنایی با بازیگرانی چون انسل الگورت، لیلی جیمز و کوین اسپیسی که روایتگر داستان یک راننده ماهر به نام بیبی/مایلز (با بازی انسل الگورت) است. شخصیتی عاشق موسیقی که ناگزیر وارد یک جریان جنایی میشود و خود را در مسیر سرقتی دشوار و خطرناک قرار میدهد. او به دنبال رهایی از این وضعیت و رسیدن به معشوقهاش دبورا (با بازی لیلی جیمز) است.
ادگار رایت یکی از فیلمسازان هیجانانگیز دهه گذشته است و بیبی راننده به عنوان خلاقانهترین فیلم او شناخته میشود. اثری که کاملا موزیکال نیست اما موسیقی را به شکلی متقاوت و بدیع در این اثر سینمایی به کار برده به شکلی که با جزییات شخصیتی نقش اصلی فیلم آمیخته شده است چرا که موسیقی بخشی جداییناپذیر از زندگی مایلز است. در واقع عملکرد این راننده جوان با ترکیب درستی از به کارگیری موسیقی و ریتم صحنههای اکشن تماشاگر را غرق در جهان خود میکند.
از سوی دیگر طراحی و تدوین خوب بیبی راننده این اثر را در بین فیلمهای اکشن سالهای اخیر برجسته میکند. صحنههای تعقیب و گریز چه با ماشین و چه بدون آن موفق از کار درآمدهاند و نمونهای بهترین تعقیب و گریزها را برای مخاطب تداعی میکنند. در این لیست فیلمهای متعددی وجود دارند که واجد نوعی خلاقیت و نوآوریاند اما بدون اغراق باید گفت بیبی راننده یکی از مبتکرانهترین و هیجانانگیزترین نمونهها است.
این اثر ادگار رایت موفق شد بیش از ۷ برابر بودجه اولیه تولید خود فروش داشته باشد و در حالی که با مبلغی حدود ۳۴ میلیون دلار ساخته شد حدود ۲۲۷ میلیون دلار فروخت. این فیلم اکشن همچنین در سه بخش بهترین تدوین، بهترین تدوین صدا و بهترین صداگذاری نامزد دریافت جایزه اسکار شد که از اهمیت صدا و موسیقی در این فیلم خبر میدهد.
۸- لبه فردا (Edge of Tomorrow)
فیلم سینمایی «لبه فردا» اثری اقتباسی است از رمان ژاپنی« فقط باید بکشی» نوشته هیروشی ساکورازاکا که سال ۲۰۱۴ میلادی اکران شد. کارگردان فیلم داگ لیمان از ستارگانی چون تام کروز و امیلی بلانت برای ساخت این اکشن علمی-تخیلی استفاده کرده است. لیمان کارگردان آثاری چون «هویت بورن» و «آقا و خانم اسمیت» است.
فیلم در زمان آینده جریان دارد؛ روزگاری که عمده بخشهای اروپا توسط یک نژاد بیگانه تسخیر شده و افسری بدون سابقه جنگی درگیر عملیات علیه این موجودات شده است. اما این داستان نهچندان تازه را چه نکتهای جذاب و تماشایی میکند؟ داستانی که فیلم روایت میکند درون یک حلقه زمانی در جریان است و مدام به نقطه اول بازمیگردد. در واقع تام کروز نقش سربازی را بازی میکند که هر روز باید با بیگانگان و موجودات فرازمینی که به زمین هجوم بردهاند بجنگد و هربار که کشته میشود زنده شده و دوباره داستان از نقطه اول تکرار میشود با این تفاوت که او هر بار تجربه مرتبه قبل را در حافظه دارد و میتواند در مسیر موفقیت از این تجربه بهره ببرد.
تام کروز در بخش اعظم حرفه خود نقش شخصیتهایی قدرتمند و موفق را بازی کرده؛ افرادی با مهارتهای گوناگون و خیرهکننده. اما بازی او در لبه فردا بسیار متفاوت است. اینجا کروز باید نقش یک شخصیت ترسو را ایفا کند که اتفاقا عملکرد چندان درخشانی هم ندارد. همین ویژگیها این نقش را پیچیدهتر کرده و فرصت بهتری در اختیار کروز قرار داد تا خود را بار دیگر به عنوان یک بازیگر برجسته نشان دهد.
لبه فردا یکی از بهترین فیلمهای اکشنی است که با مضمون سفر در زمان در یک دهه اخیر به نمایش درآمده اما با وجود نقدهای مثبت گسترده آنقدرها هم نفروخت. گرچه فیلم ۱۷۸ میلیون دلاری لیمان حدود ۳۷۰ میلیون دلار فروخت اما با در نظر گرفتن هزینههای تولید سنگین آن و سایر هزینههایی که احتمالا صرف تبلیغات شده است انتظار عملکرد بهتری از این اثر در گیشهها وجود داشت.
۷- هانا (Hanna)
دختری شانزده ساله به نام هانا (با بازی سیرشا رونان) توسط پدرش اریک (با بازی اریک بانا) برای تبدیل به یک آدمکش حرفهای تعلیم میبیند. اریک قبلا در سازمان جاسوسی آمریکا مامور کارکشتهای بوده و میخواهد دخترش را مثل خودش تربیت کند. او میخواهد هانا را به ماموریتی در اروپا بفرستد اما پیش از انجام آن اریک و هانا توسط ماموری باهوش و بیرحم به نام ماریسا (کیت بلانچت) و عوامل او شناسایی شده و تحت تعقیب قرار دارند.
رونان تمام مهارتهای خود را برای انجام کارهای بیرحمانه به کار میگیرد اما هنوز در درون خود سطحی از عطوفت و میل به ارتباط با دیگران را احساس میکند. رونان با بازی سرد و چهرهای بدون لبخند توانسته نقش درخشانی را که وزنه سنگینی برای فیلم است به بهترین شکل ایفا کند و تماشاگر را با شخصیتی همدل و همراه سازد که هرگز با محبت رو به رو نبوده است.
هانا محصول سال ۲۰۱۱ میلادی به کارگردانی جو رایت توانست بازیگر فوقالعادهای را مثل سیرشا رونان به جهان معرفی کند. صحنههای اکشن تاثیرگذار، موسیقی فیلم که توسط گروه کمیکال برادرز (گروه دونفره موسیقی الکترونیک) ساخته شده، فضای بصری اثر که در یک تم پارک متروکه میگذرد و حضور کیت بلانشت از هانا اثری فراموشنشدنی و منحصر به فرد ساخته است.
هانا که محصول مشترک آمریکا و آلمان است با بودجه ۳۰ میلیون دلاری ساخته شد و در نهایت فروش ۶۵ میلیون دلاری را تجربه کرد. جو رایت کارگردان این اثر اکشن کارگردانی آثاری چون «غرور و تعصب»، «آنا کارنینا» و «تاریکترین لحظات» را هم در کارنامه دارد.
۶- کینگزمن: سرویس مخفی (Kingsman: The Secret Service)
میتوان گفت متیو وان توانسته است با ساختن این اکشن جاسوسی و کمدی اثری به مراتب سرگرمکنندهتر از بسیاری از فیلمهای مجموعه جیمز باند خلق کند. در این اثر سینمایی تارن اگرتن در نقش اگزی/گری آنوین یک کودک خیابانی است که توسط کالین فرث در نقش هری هارت به یک سازمان جاسوسی راه پیدا میکند تا آموزشهای لازم را ببیند. هری هارت یک جاسوس کهنهکار است که مربیگری اگزی که جوانی بیپروا اما خوشرفتار و با اعتماد به نفس است را به عهده میگیرد. کینگزمن تا حد ممکن از قالبهای آشنای فیلمهای اکشن عبور میکند. این اثر با تمام توان سعی میکند کلیشهای نباشد؛ تلاشی که در مجموع نتیجهاش قابل تحسین است. گرچه کینگزمن: سرویس مخفی صحنههای نزاع خیابانی بسیار شدیدی دارد که ظرف یک دهه گذشته از بعضی زوایا حقیقتا بیسابقهاند.
این اثر سینمایی محصول سال ۲۰۱۵ میلادی است و بازیگرانی چون کالین فرث، ساموئل ال. جکسون، مارک استرانگ، تارون اگرتون و مایکل کین در آن به ایفای نقش میپردازند. موفقیت این فیلم اکشن باعث ساخت دنبالهای بر آن تحت عنوان «کینگزمن: محفل طلایی» اما باید تاکید کرد که این دنباله ابدا به موفقیت اثر اصلی نبود.
کینگزمن: سرویس مخفی بخاطر سکانسهای اکشن، بازیهای قدرتمند و کمدی سیاه اثرگذارش مورد تحسین قرار گرفت. این اثر سینمایی که با بودجهای بین ۸۰ تا ۹۵ میلیون دلار ساخته شد بیش از ۴۱۴ میلیون دلار فروخت که نشان از موفقیت تجاری آن دارد.
۵- سریع ۵/ خشمگین ۷ (Fast Five/Furious 7)
فیلم سینمایی «سریع ۵» محصول سال ۲۰۱۱ و «خشمگین ۷» نیز محصول سال ۲۰۱۵ است که به ترتیب پنجمین و هفتمین قسمت از مجموعه سریع و خشمگین را تشکیل میدهند. سریع ۵ را جاستین لین و خشمگین ۷ را جیمز وان کارگردانی کردهاند. این دو اثر را در رتبه پنجم از ۱۰ عنوان برتر اکشن یک دهه اخیر قرار دادهایم.
سریع ۵ داستان فرار از زندان دومنیک تورتو (با بازی وین دیزل) و نقشه سرقتی است که پای او و گروهش را در ماجراهای پیچیدهتری باز میکند. از سوی دیگر خشمگین ۷ ماجرای تلاش دکارد شاو (با بازی جیسون استاتهام) برای گرفتن انتقام برادرش است. هر دو فیلم پل واکر را در میان مجموعه بازیگرانشان دارند. واکر که اساسا بابت حضور در همین سری فیلمهای سریع و خشمگین مشهور شده بود در تصادف رانندگی جان باخت و نهایتا خشمگین ۷ به آخرین فیلم زندگی او تبدیل شد. موضوعی که به نوعی مسیر این مجموعه اکشن را نیز تغییر داد.
انتخاب بین سریع و خشمگین ۵ و سریع و خشگین ۷ و گنجاندن آن در لیست حاضر بسیار دشوار است. خشمگین ۵ شامل صحنههای خارقالعادهای است. به تصویر کشیدن تصادف عجیب و غریب اتوبوس، سرقت ماشینها از درون قطار، پرشهای باورنکردنی از روی تختهسنگها و سرقت بزرگ از بانک اتومبیل از بانک و تعقیب و گریز آن هم در خیابانهای پر ترافیک شهر ریو دو ژانیرو که خوب و باکیفیت از کاردرآوردنش اصلا کار سادهای نیست. در خشمگین ۷ اما صحنههای اکشن فانتزی و هیجانانگیزی مثل پرواز ماشینها یا منفجرشدن ماشینها درعمارتهای شیشهای در شهر پر زرق و برق ابوظبی سکانسهای اکشن نفسگیر متفاوتی خلق کرده است.
به هر حال وقتی به این دو فیلم نگاهی بیاندازیم خواهیم دید که علاوه بر صحنههای اکشن خارقالعاده، بسیار سرگرمکننده و پرتعلیق هستند. آنها با وجود زمان کمو بیش طولانیشان (هر دو طولانیتر از دو ساعت) اما هرگز تماشاگر را خسته نمیکنند. در واقع هر دو فیلم به عنوان نمونههایی الهامبخش برای ساخت فیلمهای اکشن محبوب در سینمای بدنه اصلی در نظر گرفته میشوند. اما مهمتر از صحنههای اکشن آنچه این دو اثر را متفاوت کرده پویایی شخصیتهای آن است. از جمله دلایل این موضوع میتوان به حضور پل واکر اشاره کرد. بازیگری که تا زمان زندهبودنش چندان درباب اهمیت حضورش در این مجموعه بحثی صورت نگرفت اما پس از او مشخص شد که مجموعه یکی از مهرهها و داراییهای اصلیاش را از دست داده است.
۴- مأموریت: غیرممکن – فالاوت (Mission: Impossible – Fallout)
فیلم سینمایی «مأموریت: غیرممکن – فالاوت» به کارگردانی کریستوفر مککوری را باید بهترین اثر از سری فیلمهای ماموریت غیرممکن نامید. این فیلم اکشن هم از نظر داستان و هم از نظر تنوع در صحنههای اکشن شاهکار است. البته اگر بنا باشد دیپلم افتخار اهدا کنیم، در حالی که جایزه اصلی در این مجموعه اکشن به فالاوت میرسد دیپلم افتخار تعلق میگیرد به مأموریت: غیرممکن – پروتکل شبح به کارگردانی برد برد که یکی از موثرترین و سرگیجهآورترین صحنههای اکشن مربوط به بالارفتن از برج خلیفه را به نمایش گذاشت. در نهایت کسانی که این اثر اکشن را با تکنولوژی IMAX دیده بودند این فیلم را یک تجربه فراموشنشدنی لقب دادند.
با این حال نمیتوان انکار کرد که فالاوت از نظر مجموعه صحنههای اکشن به کار رفته در آن، از نظر پردازش شخصیتهای منفی مقابل قهرمان و در عین حال تاثیر احساسی فیلم اثر بهتری است. به هر حال هر دوی این آثار از نظر تجاری هم تجربههای موفقی بودند. پروتکل شبح با بودجه ۱۴۵ میلیون دلاری و فالاوت با بودجه ۱۷۸ میلیون دلاری ساخته شد. این دو اثر به ترتیب ۶۹۴.۷ و ۷۹۱.۱ میلیون دلار فروختند.
۳- جان ویک (John Wick)
در حال حاضر کیانو ریوز به بازیگر تبدیل شده که به شدت مورد توجه رسانهها است اما در اوایل دهه اخیر شرایط به کلی متفاوت بود. ریوز سال ۲۰۱۳ فیلم سینمایی «مبارز تای چی» را کارگردانی کرد. این اثر از سوی برخی طرفداران هنرهای رزمی مورد توجه قرار گرفت اما موفق نشد به اثری مجبوب با تاثیرگذاری گسترده تبدیل شود. ریوز سپس ایفای نقش در فیلم «چهل و هفت رونین» را پذیرفت. فیلمی که هر چه از آن کمتر سخن بگوییم بهتر است. یک شکست سخت تجاری همراه با نظرات به شدت منفی منتقدان. در این شرایط به نظر میرسید که ریوز یک بازیگر ناموفق تمام شده است اما فیلمهای اکشن بعدی ریوز یا دقیقتر بگوییم مجموعه جان ویک این بازیگر را احیا کرد.
اولین فیلم از مجموعه جان ویک اثری کوچک بود متمرکز بر ویژگیهای فیزیکی ریوز و البته اشتیاق او برای ارایه بهترین کیفیتهایش به عنوان بازیگر.
شاید شانس ریوز بود که به دو بدلکار سابق برخورد کرد که میخواستند در جهان کارگردانی برای خود نامی دست و پا کنند؛ چاد استاهلسکی و دیوید لیچ. به این ترتیب با ترکیبی از نوآوری در صحنههای اکشن خشن، حضور و بازی بسیار خوب ریوز، داستان یک ضد قهرمان زخمخورده و اندکی جسارت جان ویک به فیلمی بسیار موفق تبدیل شد. موفقیتی که راه را برای ساخت قسمتهای بعدی و تبدیلشدن آن به یک مجموعه را هموار کرد.
جان ویک محصول سال ۲۰۱۴ میلادی داستان زندگی یک آدمکش حرفهای به نام جان ویک (با بازی کیانو ریوز) است که بعد از ازدواج از کارهای سابق خود دست کشیده اما وقتی توسط گانگسترهایی مورد حمله و سرقت قرار میگیرد و سگش کشته میشود برای انتقام دوباره به کار سابقش برمیگردد و دست به اسلحه میبرد. در پی موفقیت چشمگیر تجاری و تحسین منتقدین از این محصول مهیج سینمایی دنبالههایی به نام جان ویک: بخش دوم در سال ۲۰۱۷ و جان ویک: بخش ۳ – پارابلوم در سال ۲۰۱۹ ساخته شد. هر سه فیلم عملکرد موفقی داشته و نسبت به بودجهای که برای تولید خرج کرده بودند فروش مناسبی داشتند.
۲- اسکایفال (Skyfall)
بسیاری از فیلمهای مجموعه جیمز باند درگیر جذابیتهای سطحیاند. فیلمهایی که صرفا سوار بر ظاهر جذاب و پرزرق و برق محیط و بازیگران، لوکیشنهای کمی عجیب و داستانهای نهچندان عمیق بودهاند اما اسکایفال نمونهای متفاوت است و به همین دلیل هم در لیست ۱۰ فیلم اکشن برتر دهه اخیر قرار گرفته است. این اثر سینمایی که در پنجاهمین سالگرد مجموعه جیمز باند اکران شد تحسین گستردهای به همراه داشت و به موفقیت چشمگیری دست یافت. اسکایفال به درستی یکی از بهترین فیلمهای جیمز باند تا کنون شناخته میشود. فیلمی درباره عواقب امپریالیسم و بازگشت تاثیرات گناهان و تصمیمات شوم گذشته به حال حاضر.
اما نگاهی داشته باشیم به روایت فیلم: بعد از مشکلات ماموریت استانبول اثری از باند نیست و به نظر میرسد از کار کنارهگیری کرده اما وقتی MI6 مورد حمله قرار میگیرد با خواست خانم ام ۰۰۷ دوباره برای از بین بردن تهدیدها علیه سازمان بازمیگردد؛ مهم نیست این ماموریت چه خطرات و هزینههایی برای جیمز باند دارد. او همواره مامور وفاداری است.
اگر بخواهیم بیشتر روی دستاوردهای فنی اثر متمرکز بمانیم باید گفت فیلمبرداری فوقالعاده راجر دیکینز مثل همیشه در کیفیت بالای صحنههای اکشن فیلم تاثیر قابل توجهی داشته است.
بعضی منتقدان این اثر سینمایی را با فیلم شوالیه تاریکی مقایسه کردهاند و گفتهاند گویا فیلمی شبیه به شوالیه تاریکی در جهان باند ساخته شده است. به هر حال مجموعه جیمز باند در سالهای گذشته تلاش کرده بود از فرمولهای همیشگی موفقیتش پیروی کند؛ یعنی اعتماد به آثار، شخصیتها و موقعیتهایی که در طول دورانها نزد عموم مردم محبوبیت داشتهاند. این رویکرد البته لزوما همواره موفق نیست و دیگر اینکه احساسات متفاوتی را نیز در مخاطبان ایجاد میکند.
به هر حال به نظر میرسد اسکایفال در این مجموعه نمونهای از برخورد خلاقانهتر به حساب میآید. فیلمنامهای تیز و برنده، موسیقی متن بهیادماندنی، شخصیتسازی یک شرور فوقالعاده (با بازی خاویر باردم)، بازی درخشان جودی دنچ (در نقش خانم ام) و طبیعتا حضور موفق دنیل کریگ به این فیلم کیفیتی متمایز بخشیده است.
اسکایفال در هشتاد و پنجمین دوره جوایز اسکار در سال ۲۰۱۲ میلادی در ۷ رشته نامزد دریافت جایزه شد و توانست جایزه اسکار بهترین تدوین صدا و بهترین ترانه را به دست آورد. این اثر سینمایی با بودجهای بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار ساخته شد و بیش از ۱ میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلار نیز فروخت که حاکی از موفقیت چشمگیر تجاری این فیلم اکشن بود.
۱- مکس دیوانه: جاده خشم (Mad Max: Fury Road)
فیلم سینمایی «مکس دیوانه: جاده خشم» اثری پساآخرالزمانی و اکشن است به کارگردانی جرج میلر استرالیایی که داستان آن در بیابانی خشک و بی آب و علف روایت میشود؛ جایی که آب و سوخت به میزان اندکی موجود است و باقیمانده انسانها برای زندگی خود در حال جنگیدناند.
شارلیز ترون درنقش ایمپورتر فیوریزا زنی طغیانگر است که بر علیه حاکمی ستمگر شورش کرده. گروهی از زنان زندانی و مردی کمحرف به نام مکس (با بازی تام هاری) از جمله کسانی هستند که این زن طغیانگر را در مسیر رسیدن به هدف یاری میکنند.
مکس دیوانه: جاده خشم را میتوان از بعضی زوایا برای مثال جلوههای بصری، طراحی صحنههای اکشن و اساسا تکنولوژی به کار رفته در آن بهترین نمونه فیلم اکشن در یک دهه اخیر عنوان کرد. در واقع شاید از این زاویه شهرت و نفوذ مکس دیوانه حتی فراتر از صرفا یک دهه برود. بخواهیم خلاصه بگوییم مکس دیوانه: جاده خشم از آن دست فیلمهایی است که میتواند مخاطبش را با جادوی بصری میخکوب کند.
بعضی تحلیلگران معتقدند مکس دیوانه: جاده خشم با داشتن بازیگران اصلی زن که سعی دارند کنترل جهان را از دیکتاتورهای ستمگر باز پس بگیرند اثری فمینیستی به حساب میآید. به هر حال چه این تفسیر را بپذیریم و چه با آن مخالف باشیم باید در نظر گرفت که مکس دیوانه از آن دست مجموعههایی است که با تعابیر و تفاسیر گوناگون هم روبرو شده است.
این اثر مهیج در ۱۰ رشته نامزد دریافت جایزه اسکار سال ۲۰۱۶ میلادی شد و توانست ۴ جایزه اسکار را در بخشهای بهترین تدوین صدا، بهترین صداگذاری، بهترین طراحی صحنه و بهترین تدوین از آن خود کند. مکس دیوانه: جاده خشم با بودجهای بین ۱۵۰ تا ۱۸۵ میلیون دلار ساخته شد و بیش از ۳۷۲ میلیون دلار فروخت.