بهترین فیلم‌های جان فورد؛ برای عالیجناب تک چشم

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۳ دقیقه

در سیر تاریخ هنر و در مقیاسی کوچک‌تر سینما، همواره هنرمندانی ظهور کرده‌اند که با جهان بینی خاص خود در صدد ساخت دنیایی متناسب با روحیات و ارزش‌های مورد قبول از سوی خود بوده‌اند. آن‌ها بر خلاف دیگر هنرمندان تنها به تولید فیلم‌ اکتفا نمی‌کردند، بلکه در حین پروسه خلق، روح و اندیشه‌های خود را نیز در آن‌ها می‌دمیدند. به طوری که کارنامه این افراد دارای نوعی یکپارچگی است که آن را تبدیل به یک کلّ واحد می‌کند. این دست هنرمندان از زمان سینمای موج نوی فرانسه و در نتیجه نظریه سینمای مولف تروفو که بعدها توسط اندرو ساریس وارد آمریکا شد، سینماگران مولف خوانده می‌شدند. اگر طبق نظریه مولف کوروساوا را فیلمسازی با رویکرد احیای ارزش‌های سامورایی‌ها و سنت‌های زندگی ژاپنی، آثار برگمان را محصول یک شک نسبت به هستی و سوالات پرشمار در باب ایمان و خدا و درایر را فیلمسازی مذهبی و معتقد بدانیم، جان فورد فراتر از این‌هاست. به همین دلیل انتخاب بهترین فیلم‌های جان فورد هم کار دشواری است. ۱۵ فیلم زیر به عنوان بخشی از گنجینه عظیم جان فورد انتخاب شده‌اند تا شاید معرف گوشه‌ای از هنر بی‌همتای او باشند.

۱. خبرچین

عنوان اصلی: The informer
سال تولید: 1935
بازیگران: ویکتور مک‌لاگن، هدر آنجل، پرستون فاستر

پیش از این خبرچین جان فورد در جریان تولید نزدیک به ۱۰۰ فیلم شرکت داشته که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به اسب آهنی و چهار پسر اشاره کرد. اما با این فیلم است که فورد موفق می‌شود نخستین موفقیت جدی خود در عرصه جهانی را بدست آورد. فیلمنامه خبرچین را دادلی نیکولز، از همکاران همیشگی فورد، از روی یکی از رمان‌های لیام فلاهرتی به رشته تحریر در آورده است. فیلم با تنه‌ای که به تنه آثار اکسپرسیونیستی می‌زد به نوعی راه را برای آثار نوآر دهه ۴۰ باز کرد. خبرچین درباره مبارزات انقلابی گروه شین فین در ایرلند سال ۱۹۲۲ استو  داستان مردی را روایت می‌کند که به خاطر پول دوست خود را می‌فروشد. در نهایت نیز این پول‌ها به او وفا نمی‌کنند و خود نیز به به سمت سرنوشت تلخ خود رهسپار می‌شود.

فورد در این فیلم برای نخستین بار به شکل جدی دقت خود در امر فیلمسازی را به نمایش می‌گذارد. ارتباط هندسی بین اشیا، قرارگیری افراد در موقعیت‌های مختلف و استفاده از عمق میدان چندین سال پیش از همشهری کین اورسن ولز، خبرچین را در زمره یکی از مهم‌ترین آثار فورد قرار می‌دهد. از سوی دیگر فورد با ضد قهرمان فیلمش همذات پنداری کرده و حتی در پایان به نوعی با بخشیده شدن از سوی کارکتر مادر او را رستگار نشان می‌دهد. خبرچین در سال اکران خود موفق شد عنوان بهترین کارگردانی اسکار را برای فیلمسازش به ارمغان بیاورد و او را بیش از پیش به جهانیان معرفی کند. علاوه بر آن ویکتور مک‌لاگن برای نقش اصلی مرد، دادلی نیکولز برای فیلمنامه و ماکس استاینر برای موسیقی متن نیز موفق به دریافت جایزه اسکار برای این فیلم شدند.

۲. دلیجان

عنوان اصلی: Stagecoach
سال تولید: 1939
بازیگران: جان وین، کلر ترور، جان کارادین

جان وین و جان فورد از این فیلم به بعد یکی از مطرح‌ترین زوج‌‌های کارگردان-بازیگر را در طول تاریخ سینما تشکیل دادند. بیش از ۲۰ فیلم درخشان حاصل این رفاقت و همکاری طولانی مدت بوده است. در دلیجان فورد گروهی از انسان‌های نا‌همگون را کنار هم به عنوان یک گروه نامتجانس برای مخاطب می‌سازد و در نتیجه سعی می‌کند تا مفاهیم انسانی مورد نظر خود را از روابط بین آن‌ها استنباط کند. تک تک شخصیت‌های این اجتماع تصادفی برای جان فورد اهمیت دارند و هیچ‌گاه دوربین او آن‌ها را قضاوت نمی‌کند.

فورد در این فیلم استفاده از عناصر طبیعی محیطی خود را به درجه‌ای جدید می‌رساند و با لانگ‌شات‌های گاه و بیگاه جغرافیای محیط را تبدیل به عاملی اساسی در پیشبرد درام و روایت می‌کند. در واقع دلیجان نخستین فیلمی است که در دره “مانیومنت ولی” فیلمبرداری شده است؛ لوکیشنی که فورد بسیاری از آثار خود را آن‌جا ساخت و دلبستگی فراوانی نسبت به آن داشت. از سوی دیگر صحنه‌های تعقیب و گریز فیلم جزو درخشان‌ترین نمونه‌های تعقیب و گریز در تاریخ سینما به شمار می‌آیند. منتقدان دلیجان را در کارنامه فورد فیلمی خاص ارزیابی کرده‌اند از آن جهت که کهن الگو‌های اساسی ژانر وسترن را پایه‌ریزی می‌کند و تاثیر فراوانی را بر فیلم‌های وسترن – و حتی غیر وسترن – پس از خود می‌گذارد.

۳. آقای لینکلن جوان

عنوان اصلی: Young Mr Lincoln
سال تولید: 1939
بازیگران: هنری فوندا، آلیس برادی، مارجوری ویور

آقای لینکلن جوان از بهترین فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای تاریخ سینما به حساب می‌آید. در اینجا جان فورد استادانه دست روی آن دوره‌ای از زندگی لینکلن می‌گذارد که هنوز تبدیل به آبراهام لینکلن پرآوازه نشده بود؛ یعنی دوران زندگی روستایی‌اش. در این فیلم ما با لینکلنی عدالت‌خواه طرف هستیم که با وجود سن نسبتا کم به عنوان وکیلی چیره دست از عدالت دفاع می‌کند. داستان اصلی حول تلاش‌های لینکلن برای دفاع از دو برادر در اتهام قتل می‌چرخد که از هر طریقی سعی می‌کند تا بی‌گناهی آن‌ها را اثبات کند. نبوغ سیاسی و رفتاری لینکلن در این فیلم بهتر از هر فیلم دیگری درباره لینکلن – از جمله نسخه اسپیلبرگ – به تصویر کشیده می‌شود. شوخ طبعی همیشگی فورد در سکانس دادگاه فیلم بیش از هر زمان دیگری خودش را نشان می‌دهد و حال و هوایی سرخوشانه به کلیت فیلم می‌دهد. هنری فوندا در نقش جوانی لینکلن در این فیلم بسیار خوش درخشیده‌ است.

۴. خوشه‌های خشم

عنوان اصلی: The Grapes Of Wrath
سال تولید: 1940
بازیگران: هنری فوندا، جین دارول، راسل سیمسون

خوشه‌های خشم از بهترین آثار اقتباسی فورد به حساب می‌آید که فیلمنامه آن توسط ناتالی جانسون بر اساس رمان پرآوازه جان اشتاین‌بک نوشته شده است. فیلم ماجرای هجرت خانواده‌ای در اثر خشکسالی را روایت می‌کند و به شیوه‌ای رئالیستی رنج‌ها، معضلات و درد‌های آن‌ها را به تصویر می‌کشد. فورد به شکلی حیرت‌انگیز موفق شده تا رمان اشتاین‌بک را از آن خود کند و نه تنها فیلمش ذره‌ای زیر سایه رمان باقی نمی‌ماند، بلکه موفق می‌شود تا اثر هنری بزرگ‌تری را خلق کند.

خوشه‌های خشم را می‌توان کلاس درسی برای ترجمان بصری یک رمان دانست. خانواده در این فیلم به شکلی تمام قد به تصویر کشیده می‌شود، تا جایی که پرسوناژ مادر این فیلم را از کامل‌ترین مادرها در تاریخ سینما دانسته‌اند. از سوی دیگر حدود دو سال پیش از فیلم وسوسه ویسکونتی و چند سال پیش از رم شهر بی دفاع روسلینی، فورد تعدادی از موتیف‌های مطرح آثار موسوم به فیلم‌های نئورئالیستی را در خوشه‌های خشم به نمایش می‌کشد. از این لحاظ به نظر می‌رسد فیلمسازان جنبش نئورئالیسم ایتالیا در بسیاری از آثارشان گوشه چشمی به این فیلم و دره من چه سرسبز بود از همین فیلمساز داشته‌اند. جان فورد با این فیلم موفق شد برای دومین بار جایزه اسکار بهترین کارگردانی را از آن خود کند.

۵. دره من چه سرسبز بود

عنوان اصلی: How Green Was My Valley
سال تولید: 1941
بازیگران: ماریون اوهارا، دونالد کریسپ، آنا لی

شاهکار جاودانه فورد که موفق شد در مراسم اسکار فیلم‌های مطرحی مثل همشهری کین اورسن ولز و شاهین مالت جان هیوستون را کنار بزند و عنوان بهترین فیلم سال را به دست بیاورد و از سوی دیگر در سالی که اورسن ولز، جان هیوستون، ویلیام وایلر و هاوارد هاکس در اسکار فیلم داشتند، سومین اسکار کارگردانی را برای جان فورد به ارمغان آورد. دره من چه سرسبز بود فیلمی نوستالژیک و شاعرانه درباره زندگی یک خانواده روستایی معدن‌چی است. ما داستان را از زبان پسر کوچک خانواده می‌شنویم که حال بزرگ شده و در فلش بک ماجرا را برای ما روایت می‌کند. تمام مردان خانواده معدن‌چی هستند و طی وقایع اجتماعی و معضلات اقتصادی آرام آرام شغل خود را از دست می‌دهند.

دره من چه سرسبز بود را می‌توان فیلم خانواده دانست. مادر فیلم با آن عطوفت بی حد و حصرش در زمان نیاز مانند شیرزن از خانواده خود دفاع می‌کند و تمایل شدیدی به زندگی کوچک و سنتی‌شان دارد. از سوی دیگر پدر که قهرمان پسر کوچکش است، با وجود تاکیدش بر سنت‌ها و آیین‌ها، اما دوست ندارد پسرش راه او را ادامه دهد. حتی ساده‌ترین کارها در فیلم جلوه‌ای آیینی به خود می‌گیرد. بازگشت مردان از معدن، همسران منتظر و چشم به راه، مراسم حمام کردن پس از کار، غذا خوردن و دعای پیش از آن از جمله کوچک‌ترین کارهای روزمره مردم روستاست که در فیلم به شکل آیینی نشان داده می‌شود. از سوی دیگر فیلم با گرامیداشتن مذهب، کار، گرمای خانواده، روزگار از دست رفته و تاکید شدید بر مضامین انسانی جزو انسان‌گرایانه‌ترین آثار فورد به شمار می‌آید. دره من چه سرسبز بود به قدری تاثیرگذار، حقیقی و صمیمانه داستان خود را روایت می‌کند که هر انسانی با کم‌ترین سطح احساسات به تماشای آن بنشیند در دنیای کوچک و جمع و جورش غرق خواهد شد.

۶. کلمنتاین عزیزم

عنوان اصلی: My Dear clementine
سال تولید: 1946
بازیگران: هنری فوندا، ویکتور ماتیور، لیندا دارنل

وسترنی درخشان از فورد درباره وایات ارپ و داک هالیدی، دو اسطوره غرب وحشی که فیلم‌های بسیاری از زندگی آن‌ها ساخته شده است. فورد در این فیلم این دو قهرمان را به عنوان پرسوناژهایش در مقابل قطب آنتاگونیست داستان یعنی خانواده شرور کلانتن قرار می‌دهد. وایات ارپ تمثیلی از اسطوره غرب وحشی و داک هالیدی گویا نیمه گم‌شده علم و آگاهی و دانش اوست. از سوی دیگر فورد شخصیتی لطیف چون کلمنتاین را وارد داستان می‌کند که در تقابل با هنری فوندا قرار می‌گیرد. فوندا که از آداب بدوی و صحرایی برخوردار است در مقابله دیالکتیکی با کلمنتاین با آن برخورد‌های لطیف و متمدنانه قرار می‌گیرد. از سوی دیگر خوش عکسی و کیفیت بصری فیلم حال و هوای شاعرانه‌ای به فیلم بخشیده و دلبستگی فورد به مکان داستانش را به رخ می‌کشد. فیلم یک سری از محبوب‌ترین ترانه‌ها بین آثار فورد را دارد که گویی ترجمان احساسات شخصیت‌های اصلی فیلم نسبت به یکدیگر است.

۷. قلعه آپاچی

عنوان اصلی: Fort Apache
سال تولید: 1948
بازیگران: جان وین، هنری فوندا، شرلی تمپل

تقابل‌های دوتایی به عنوان یکی از موتیف‌های آثار جان فورد بار دیگر در این فیلم به نمایش گذاشته‌ می‌شود. قلعه آپاچی که آخرین بازی هنری فوندا برای جان فورد است – البته اگر چگونه غرب پیروز شد که حاصل کار چند فیلمساز بود را کنار بگذاریم – راه را برای جان وین باز می‌کند تا پس از آن به عنوان ستاره اصلی آثار فورد ایفای نقش کند. در قلعه آپاچی هنری فوندا نقش فرمانده نیمه دیوانه‌ای را بازی می‌کند که ریاست یکی از پادگان‌های نظامی آریزونا را بر عهده دارد. او با بی مبالاتی خود سبب کشته شدن بسیاری از سربازانش می‌شود اما تا لحظه آخر نیز از موضع‌ خود دست بر نمی‌دارد. از سوی دیگر فیلم جان وین را رو می‌کند که در تضاد با فوندا است و مانند تقابل‌های دیگر آثار فورد در اینجا نیز همین موضوع عنصر محرک درام است. فوندا با نابخردی خود و بدون توجه به قرارداد لفظی بین جان وین و دشمن، به آن‌ها خیانت می‌کند و در کل فیلم چهره‌ای خشن از او به نمایش می‌گذارد. قلعه آپاچی جزو آثار حماسی فورد به حساب می‌آید.

۸. سه پدرخوانده

عنوان اصلی: ۳ Godfathers
سال تولید: 1948
بازیگران: جان وین، هری کری جونیور، پدرو آرمنداریز

کمدی-وسترن سرخوشانه فورد که می‌توان آن را دینی‌ترین فیلم او دانست. فیلم ماجرای سه سوارکار را روایت می‌کند که در هنگام فرار پس از دزدی با زنی در حال مرگ برخورد می‌کنند و قول می‌دهند تا از فرزند نوزاد او مراقبت کنند. در اینجا مسئله اساسی انسانیت و از خودگذشتگی است. سه راهزن با وجود اینکه اموال مردم را دزدیده‌اند اما هیچ‌گاه از قولی که به آن زن داده‌اند دست نمی‌کشند.

فیلم معضل بی آبی را پیش می‌کشد و در پرداخت آن نیز استادانه عمل می‌کند. ماجرای کمبود آب در بیابان چنان درست ساخته می‌شود و تشنگی کارکترها تا حدی باورپذیر به تصویر کشیده می‌شود که سرنوشت تلخ دو نفر از آن‌ها برای بیننده ناراحت کننده‌تر می‌شود. از سوی دیگر فورد راه نجات و رهایی از شرایط سخت را توسل به کتاب دینی می‌داند و با وجود اینکه در برخی دقایق شعاری و گل‌درشت به نظر می‌رسد، اما عقیده مذهبی خود را به شکل مستقیم بیان می‌کند. فیلم با وجود تمام دردها و تلخی‌ها هیچگاه از لحن کمدی خود دست نمی‌کشد و تا ثانیه آخر موفق می‌شود در محیطی صمیمی، بیننده خود را سرگرم کرده و در لایه‌‌های زیرین نیز حرف خود را بزند.

۹. دختری با روبان زرد

عنوان اصلی: She Wore A Yellow Ribbon
سال تولید: 1949
بازیگران: جان وین، جوآن درو، جان آگار

وسترنی دیگر با بازی جان وین که این بار او را در شمایل فرمانده‌ای در شرف بازشنستگی و مسن نشان می‌دهد. در این‌جا فورد تصویری تمام قد از ارتش و زندگی سواره نظام را به تصویر می‌کشد. سربازانی که با وجود زیست خشن، سختی‌های فراوان کار و وضعیت نه چندان راحت، مردانی شجاع و در عین حال احساساتی هستند که با قدرشناسی فراوان برای فرمانده بازنشسته‌شان هدیه می‌خرند. این هدیه که یک ساعت جیبی است به شکلی صمیمانه و رسمی از سوی سربازان اهدا می‌شود و در آن سو نیز جان وین که سعی می‌کند تا تحت تاثیر قرار گرفتنش را نشان ندهد آن را با نهایت احترام و تشکر از آن‌ها قبول می‌کند.

نگاه فورد به سواره نظام این چنین آکنده از احترام است و در دختری با روبان زرد سعی می‌کند تا اوج احساسات اصیل انسان و روابط آدمی را به تصویر بکشد. تک تک سربازان و افسران فیلم به شکل شخصیت‌های مجزا و خاص در می‌آیند و در صدر آن‌ها نیز جان وین است که پس از سال‌ها خدمت خالصانه حال قرار است جای خود را به دیگری بدهد. دختری با روبان زرد از بهترین وسترن‌های “ارتشی” جان فورد به حساب می‌آید.

۱۰. مرد آرام

عنوان اصلی: The Quiet Man
سال تولید: 1952
بازیگران: جان وین، ماریون اوهارا، ویکتور مک‌لاگلن

یکی از سرخوشانه‌ترین فیلم‌های فورد و از جمله معدود همکاری‌های غیر وسترن جان وین و جان فورد. فورد در این فیلم ایرلندی به شکلی افراطی با همه چیز شوخی می‌کند. هیچ نکته جدی‌ای در فیلم وجود ندارد و وقایع مختلف زندگی شخصیت‌های فیلم توامان با شوخی است. از این لحاظ شاید فیلم همان جایگاهی را – از نگاه سبکی و نه موفقیت تجاری – در کارنامه فورد داشته باشد که دردسر هری در کارنامه هیچکاک دارد. فورد این بار دوربین خود را به یکی از سرسبزترین نقاط ایرلند می‌برد و سود زیادی از نماهای لانگ شات چشم‌نواز طبیعی می‌برد.

جان وین – بر خلاف نقشی که بعدها در مردی که لیبرتی والانس را کشت، ایفا می‌کند – این بار قرار است قطب متمدن داستان باشد. او همان مهمان ناخوانده‌ای است که به روستای سنتی ایرلندی پای می‌گذارد و زندگی ساکنین آن را دست خوش تغییر می‌کند. در این میان او عاشق ماریون اوهارا می‌شود که شمایلی از یک زن روستایی با افکار سنتی است. اوهارا تمام تلاش خود را می‌کند تا جان وین را تبدیل به مردی بکند که افراد خانواده‌اش و دیگر روستاییان انتظار آن را دارند. آداب عمیق و سنتی روستا، دعواهای دست جمعی، ازدواج‌های سنتی و تفاوت ارزش‌ها در روستا به نسبت شهر به بهترین شکل ممکن در فیلم مرد آرام نشان داده می‌شود. فیلم در خلال کمدی سرخوشانه‌ خود به بررسی دو نوع سبک زندگی سنتی و مدرن می‌پردازد و چالش‌های آنان را نشان می‌دهد. از این حیث می‌توان آن را پیش زمینه‌ای برای مردی که لیبرتی والانس را کشت دانست. جان فورد با مرد آرام توانست چهارمین و آخرین اسکار کارگردانی خود را بگیرد و با داشتن چهار اسکار رکوردی جاودانه را برای خود باقی بگذارد.

۱۱. جویندگان

عنوان اصلی: The Searchers
سال تولید: 1956
بازیگران: جان وین، جفری هانتر، ورا مایلز

از غیر‌ممکن‌های تاریخ سینما این‌جاست که درباره وسترن صحبت شود و نام جویندگان به میان نیاید. جویندگان از جمله پرآوازه‌ترین و مشهور‌ترین وسترن‌های تاریخ سینماست که در هر کتاب و هر ارجاعی به سینمای وسترن ناخودآگاه خودی نشان می‌دهد و با وجود گذر زمان هنوز غبار زمانه را روی تنه ستبر خود احساس نمی‌کند. جویندگان داستان جان وین را روایت می‌کند که پس از مدت‌ها از جنگ به خانه برادرش بازگشته و امیدوار است تا بتواند زندگی آرامی را آغاز کند. اما ورود او تقریبا همزمان با حمله سرخپوست‌ها به خانه و کشتن تمام اعضای خانواده و دزدیدن دختر خانواده است. حال سفر ادیسه وار جان وین برای یافتن برادر زاده‌اش آغاز می‌شود. در نقطه‌ای از داستان جان وین متوجه می‌شود دختری که در تمام طول فیلم در پی یافتن و نجات دادن او بوده، با یک سرخپوست کومانچی ازدواج کرده است. در این‌جا احساسات دو‌گانه وین نسبت به کشتن یا نجات برادر زاده‌اش اوج می‌گیرد. از یک سو تعصبات شدیدش نسبت به سرخپوست‌ها و از سوی دیگر علاقه‌ای که نسبت به برادر زاده‌اش دارد، او را در وضعیتی پیچیده قرار می‌دهد و تصمیم اخلاقی جان وین را تبدیل به موضوعی اساسی در فیلم می‌کند.

جویندگان با نمایی از جان وین که از در خانه بیرون می‌رود به اتمام می‌رسد. نمایی خاص در تاریخ سینما که تنهایی یک قهرمان وسترن را بهتر از هر نمای دیگری برای بیننده می‌سازد.

۱۲. آخرین هورا

عنوان اصلی: The Last Hurrah
سال تولید: 1958
بازیگران: اسپنسر تریسی، جفری هانتر، دیان فوستر

آخرین هورا فیلمی علیه رسانه، تبلیغات و قدرت کنترل جمعی است که با تم یک رقابت انتخاباتی موفق می‌شود نقد‌های تند و تیز خود را به سمت تلویزیون و رسانه‌های تبلیغاتی روانه کند. در آخرین هورا اسپنسر تریسی در نقش مردی به نام فرانک اسکفینگتون ظاهر می‌شود که برای ابقا شدن در منصب شهردار باید در انتخابات شرکت کند. روبروی او کاندید‌های دست به یکی کرده، رسانه‌ ناپاک و قدرت‌های بی‌شماری قرار دارند و فرانک باید علیه حملات تمام آن‌ها مقاومت کند. در آخرین هورا سیاستمدارها به درستی به تصویر کشیده می‌شوند. برای مثال خود اسکفینگتون شخصیتی عادل، شریف و شجاع دارد اما او نیز گاهی با حقه‌های ناجوانمردانه – البته برای هدفی جوانمردانه – علیه دشمنانش عمل می‌کند.

این ویژگی اکثر‌ قهرمانان مرد آثار فورد است. انگار اسکفینگتون مستقیما از یکی از آثار وسترن فورد برداشته شده و به دنیای قانون و سیاست آمده است. در واقع می‌توان او را همان قهرمان زمان آمریکای بی‌قانون دانست که حال بنا به اقتضای زمانه باید با مسائل جدیدی در یک محیط مدرن دست و پنچه نرم کند. اسکفینگتون جزو به یادماندنی‌ترین سیاستمداران تاریخ سینماست و حتی با وجود شکست خوردن برای لحظه‌ای دست از مبارزه نمی‌کشد و تا آخرین دم تلاش می‌کند.

۱۳. مردی که لیبرتی والانس را کشت

عنوان اصلی: The Man Who Shot Liberty Valance
سال تولید: 1962
بازیگران: جیمز استوارت، جان وین، لی ماروین

مردی که لیبرتی والانس را کشت همچون جواهری در گنجینه گران‌بهای آثار جان فورد می‌درخشد و امروز تبدیل به وسترنی شده که بسیاری آن را بهترین وسترن تاریخ می‌دانند. فیلم را می‌توان کامل‌ترین فیلم فورد دانست چرا که تمام افکار فیلمسازش را فاش می‌کند و حتی یک سکانس را نمی‌توان از آن کم یا به آن اضافه کرد. داستان فیلم که در اکثر دقایق در فلاش بک روایت‌ می‌شود، داستان سناتوری است که به شهر قدیمی‌اش بازگشته و در حال به یاد آوردن جزئیات افسانه‌ای است که به او منصوب شده است؛ افسانه کشتن لیبرتی والانس. در مردی که لیبرتی والانس را کشت یکی از به یاد ماندنی‌ترین مثلث‌های بازیگری شکل می‌گیرد؛ جان وین، جیمز استوارت و لی ماروین. بر خلاف مرد آرام این بار جان وین قطب سنتی ماجراست و استوارت نقش مردی قانونمند را بر عهده می‌گیرد که قرار است تمثیلی از مدرنیته را به نمایش بگذارد. آمریکا در حال گذار از دوره هفت تیرکشی به قانون‌مداری است و در این بین نگاه فورد با تلخی نوستالژی‌وارانه‌ای همراه است.

در سکانس پایانی فیلم فورد از زبان پرسوناژهایش سودای بازگشت به دوران قدیم را دارد. فیلم تلخ لیبرتی والانس به شکلی اعجاب انگیز شخصیت‌های مثبتش را نیز خاکستری به تصویر کشیده است. یک قطب آنتاگونیست سنگ‌دل با بازی لی ماروین در یک سوی ماجراست و دو شخصیت نیمه مثبت استوارت و جان وین در سوی دیگر. اما بین این دو نوعی دیالکتیک رقابت-رفاقت ایجاد می‌شود و سبب می‌شود تا یکی از عجیب‌ترین روابط انسانی در بین تمام آثار فورد در اینجا شکل بگیرد. در مردی که لیبرتی والانس را کشت، جان فورد به اوج پختگی در شخصیت‌پردازی، روایت و کارگردانی رسیده است. حتی کوچکترین افراد حاضر در دهکده نیز دارای شخصیت‌پردازی مناسب در حد نیاز فیلمساز هستند. در هیچ فیلمی به اندازه این فیلم پرسوناژهای فرعی این‌چنین پرداخت درستی ندارند. برخی از منتقدان این فیلم را آخرین شاهکار فورد خوانده‌اند.

۱۴. پاییز قبیله شاین

عنوان اصلی: Cheyenne Autumn
سال تولید: 1964
بازیگران: ریچارد ویدمارک، کارول بیکر، جیمز استوارت

پاییز قبیله شاین از آن جهت در کارنامه فورد حائز اهمیت است که پاسخ محکم فورد برای منتقدانش به حساب می‌آید. در طول سال‌ها فعالیت وسترن سازی، فورد همواره از سوی برخی از منتقدانش بخاطر نژاد پرستی موجود در آثارش و سرخ‌پوست ستیزی شماتت می‌شد. یکی از نمونه‌هایی که منتقدان فورد از آن استفاده می‌کردند فیلم جویندگان بود و در طول تاریخ همواره برچسب‌هایی به عنوان فیلمی با ایدئولوژی ضد سرخپوستی به آن زده شده است. فورد در پاییز قبیله شاین دوربین خود را به سمت سرخپوست‌ها می‌برد و این بار با نگاه همدلا‌نه‌ای که نسبت به آن‌ها دارد در صدد دلجویی برمی‌آید. این بار بر خلاف برخی از آثار پیشین فورد، سرخپوست‌ها قطب شرور و غارت‌گر نیستند بلکه به شکل قومی نشان داده می‌شوند که با تحمل ظلم و ستم و غارت خانه‌هایشان هیچگاه از مبارزه دست نمی‌کشند و همواره شرافت خود را حفظ می‌کنند. فورد در چند سکانس از فیلم که بر خلاف کلیت فیلم لحن کمدی بر آن‌ها غالب است، از جیمز استوارت در نقش وایات ارپ افسانه‌ای استفاده کرده است که به نظر می‌رسد به یکپارچگی کلی اثر ضربه می‌زند. اما با این وجود پاییز قبلیه شاین به دلیل نگاه حاکم بر آن از جمله آثار قابل بحث و مهم در کارنامه جان فورد به حساب می‌آید.

۱۵. هفت زن

عنوان اصلی: ۷ Women
سال تولید: 1966
بازیگران: آن بنکرافت، سو لیون، مارگارت لیتون

واپسین اثر استاد و یکی از ناب‌ترین و در عین حال مهجورترین فیلم‌های او. هفت زن آخرین فیلمی است که جان فورد افسانه‌ای کارگردانی کرده است. فیلم مانند پاییز قبلیه شاین، پاسخی برای منتقدانی است که فورد را فیلمسازی ضد زن می‌دانند. این بار تمام پرسوناژهای فیلم فورد زن هستند. مردها یا حضور پررنگی ندارند و یا مانند تونگا خان، آنتاگونیست فیلم، خونخوار و متجاوز هستند. در هفت زن آن بنکرافت نقش دکتر کارت رایت را بازی می‌کند که سرژ دنه در یکی از مقاله‌هایش او را با جان وین در مردی که لیبرتی والانس را کشت مقایسه کرده است. هر دوی این شخصیت‌ها در نهایت خود را برای آرامش دیگران فدا می‌کنند.

دیگر فصل مشترک این دو شخصیت‌ ایثارگر این است که هر دوی آن‌ها از خلق و خوی تقریبا یکسانی در برخورد با دیگران برخوردار هستند. در واقع می‌توان دکتر کارت رایت را بدیلی مونث برای جان وین در مردی که لیبرتی والانس را کشت دانست. آخرین سکانسی که جان فورد در زندگی‌اش کارگردانی می‌کند بسیار بحث برانگیز است. آن بنکرافت با خوردن سم به زندگی خود و تونگا خان پایان می‌دهد. چنین پایان تلخی در کارنامه فیلمسازی که همواره حال و هوای سرخوشانه‌ای را در تمام آثارش حفظ کرده و حتی در تلخ‌ترین آثارش نیز نور  ‌‌امیدی را به سمت مخاطبش می‌تاباند، بسیار کم نظیر است.

با ساخت این فیلم کارنامه پربار جان فورد نیز به انتهای خود رسید. پس از آن بود که فورد دیگر نتوانست مانند قدیم فعالیت کند. بیماری و ضعف شدید جسمی‌اش از یک سو و عوض شدن ذائقه مردم از سوی دیگر از جمله دلایل بیکاری فورد در این دوران بودند. از دهه شصت مضامین جنسی و خشونت به طور مستقیم در آثار سینمایی به تصویر کشیده شد. فورد این مسائل را نمی‌پسندید و تایید نمی‌کرد و از سوی دیگر با باز شدن فضا مردم چنین فضایی را طلب می‌کردند. آثار فورد و فیلمسازان مانند او دیگر طرفدار نداشت. سینمای وسترن آرام آرام دستخوش تغییر شد و فیلمسازانی مانند سم پکین‌پا و سرجیو لئونه خشونت را به طور مستقیم وارد ژانر وسترن کردند. در همین دوران بود که لسلی کارون پیشنهاد بازی در یکی از فیلم‌های فورد را رد کرد زیرا عقیده داشت فورد مانند نانی لوی یک فیلمساز مدرن نیست زیرا هیچ‌وقت دوربین را تکان نمی‌دهد!

پس از این فیلم فورد چندین سال را در بستری بیماری طی می‌کند و در نهایت در سال ۱۹۷۳ چشم از جهان فرو می‌بندد. او حتی در زمانی که در بستر بیماری افتاده بود ناراحت بود که چرا کار نمی‌کند و همین موضوع نیز بیش از هر چیزی آزارش می‌داد. در روزهای آخر پیش از مرگش هاوارد هاکس و جان وین به دیدارش رفتند و فورد با آن‌ها به شیوه خودش خداحافظی کرده بود. درباره لحظه مرگ فورد روایتی وجود دارد که کشیشی که در لحظه آخر بالای سر او بود نیز سوگند می‌خورد که حقیقت دارد. می‌گویند در واپسین دم پیش از مرگش پیرمرد برای لحظه‌ای چشمانش را باز کرده و با صدای ضعیفی گفته است: “کات!”

نگاهی کلی به کارنامه‌ی سینمایی جان فورد

فورد سینماگری برای تمام اعصار، هنرمندی همیشگی و استادی تمام عیار در شناخت انسان و بازآفرینی او روی پرده سینماست. شخصیت او را باید از فیلم‌هایش شناخت و برعکس سینماگران اروپایی هیچگاه اهل مصاحبه و تعریف از فیلم‌هایش نبود. در طی سالیان طولانی خبرنگاران و منتقدان بسیاری سعی در باز کردن قفل زبان پیرمرد کابوی داشته‌اند اما جز یکی دو مورد هیچگاه موفق نبوده‌اند. اساسا فورد اعتقادی به اظهار فضل درباره خود و هنرش نداشت، کما این‌که از سر تواضع – مانند همتای دیگرش هاوارد هاکس کبیر – خود را نه هنرمند بلکه صنعت‌گر می‌دانست. فارغ از این‌که این صحبت‌ها چقدر سهم بسزایی در جدی گرفته نشدن آن‌ها از سمت برخی منتقدان اروپایی داشته است، فروتنی و تواضع این فیلمسازان شایسته تقدیر است.

در زمانی که فیلمسازان اروپایی با مصاحبه‌های پی در پی درباره خود و آثارشان فلسفه‌بافی می‌کردند، فیلمسازانی مانند جان فورد، هاوارد هاکس و رائول والش با گریز از هر گونه بحث و مصاحبه پیرامون آثارشان به شک و شبهه‌های اروپایی‌ها دامن می‌زدند. فورد در یکی از مصاحبه‌هایش در پاسخ به این‌که هدف و دلیل او از فیلمسازی چیست پاسخ می‌دهد “من فیلم می‌سازم تا اجاره خونه‌ام رو در بیارم!”. در یکی از مصاحبه‌های تصویری‌ هنگامی که پیتر باگدانوویچ چندین دقیقه تملق او را می‌گوید و در انتها می‌پرسد این نماهای زیبا در آسمان را چطور می‌گیرید، فورد تنها به گفتن دو کلمه ” با دوربین” اکتفا می‌کند. حتی در اظهارنظری متواضعانه‌تر او می‌گوید بخاطر این آسمان‌های زیبا از خدا تشکر کنید نه من.

دوربین فورد یکی از مستحکم‌ترین دوربین‌های دوران کلاسیک سینماست. فورد تا حد ممکن از تکان دادن دوربین پرهیز می‌کند و اگر هم نمای تراولینگ بگیرد چنان نامحسوس این کار را می‌کند که در فیلم احساس نمی‌شود. در واقع فورد با پایبندی به این موضوع که فیلمساز خوب فیلمسازی است که در فیلم دیده نشود، سعی می‌کند تا بر خلاف اورسن ولز از تمهیدات تکنیکی خودنمایانه پرهیز کند و آثار خود را به‌ شیوه‌ای سهل و ممتنع بسازد. او در یکی از اظهارنظرهای بازیگوشانه خود در پاسخ به این که چرا انقدر دوربین را کم تکان می‌دهید، می‌گوید:‌ “به خاطر این که بازیگرها بیشتر پول می‌گیرند و آن‌ها باید بیشتر حرکت کنند!”

دیدن آثار فورد آداب خاص خود را می‌طلبد. باید آرام و فروتنانه به سمت آن‌ها رفت و با قلبی باز اجازه داد تا جادوی فیلم‌ها در ما اثر کند. آثار فورد در وهله نخست تمرکزشان بر تقابل انسان با محیط اطراف و انسان‌های دیگر است. انسان‌هایی که فورد در فیلم‌هایش می‌سازد به قدری واقعی می‌نمایانند و به قدری دقیق پرداخت شده‌اند که حتی شخصیت‌های فرعی‌ فیلم‌های کوچک‌ترش نیز تا مدت‌ها در یاد مخاطب باقی می‌مانند. مرد‌های فیلم فورد – خصوصا در وسترن‌هایش – معمولا با وجود داشتن خصوصیات عدالت‌طلبی، شجاعت، شرافت و آزادگی از نوعی مرام اصطلاحا “بچه پایینی” و آداب بدوی برخوردارند که سبب می‌شود در بسیاری از موقعیت‌ها بی‌ادب قلمداد شوند. از موتیف تکیه دادن پاهای هنری فوندا به میله چوبی جلوی صندلی‌اش در کلمنتاین عزیزم گرفته تا پرتاب بطری نوشیدنی و گاه و بیگاه تف کردن‌های جان وین، همه و همه در جهت پایبندی به مرام و معرفت و خلقیات مذکور در آثار فورد وجود دارند.

فارغ از هر نظری که درباره آمریکا داریم، جان فورد شاعر و تصویرگر بلامنازع فلسفه، تاریخ و فرهنگ جامعه آمریکاست. هیچ فیلمسازی در تاریخ نتوانسته آن‌چنان که جان فورد مواجهه‌های خود با تاریخ اجتماعش را تبدیل به اثر هنری می‌کند، عمل کند. برای فورد شرافت، شجاعت و در مرحله بعد انضباط از اهمیت فراوانی برخوردار است. این ویژگی‌ها خصوصا در فیلم‌های سواره نظام او و در به تصویر کشیدن “ارتش” بهتر از هر جای دیگر نمود عینی دارد. از سوی دیگر نگرش فورد به طبیعت باعث می‌شود تا خصوصا آثار وسترن او قدم به سمت نوعی شاعرانگی خاص بردارد. هیچ یک از نماهای لانگ‌شاتی که فورد از دشت‌ها، بیابان‌ها و صحراهای وسیع در آثارش می‌گیرد تبدیل به نماهای کارت پستالی نمی‌شوند. او در آثارش همواره جغرافیا را در خدمت روایت می‌گیرد و همیشه قصه را در درجه نخست اهمیت قرار می‌دهد. فورد از نسل مردانی به شمار می‌رود که معتقد بودند هیچ چیز به با ارزشی یک قصه خوب نیست.

اما صحبت‌کردن درباره کارنامه فورد کاری بسیار سخت است و حتی گاهی ممکن است غیر ممکن بنمایاند. بر طبق فیلمشناسی دو کتاب “سینمای جان فورد” از پیتر باگدانوویچ و “مرد و فیلم‌هایش” نوشته تاگ گالاگر فورد در طول حدود ۵۰ سال فعالیت سینمایی‌ بالای ۱۶۰ فیلم ساخته که نیمی از این آثار امروز گم شده‌ و یا به دلیل جنگ جهانی نگاتیو‌های آن‌ها از بین رفته است. گستره تاریخی آثار فورد از زمان صامت تا اواسط دهه شصت و گستره ژانری آثار او از وسترن تا اجتماعی کشیده شده است. درست است که جان فورد را بیشتر برای وسترن‌های درخشانی که کارگردانی کرده می‌شناسند اما تعداد آثار غیر وسترن او نیز به قدری زیاد است که میراثی عظیم را برای علاقه‌مندانش به یادگار گذاشته است.



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

۴ دیدگاه
  1. ع.م

    عالی

  2. پدرام

    به طور کلی با این نظر موافقم. علاقه‌مندان سینما باید محصولات آن دوران را تجربه کنند. دست‌کم برخی از آنها را.

  3. آرش

    آقا دانیال دمت گرم عجب لیست خفنی… تو دنیایی که سینما شده مارول و دی سی خیلی شهامت میخواد از جان فورد بزرگ حرف بزنی چون ممکنه یه عده بچه ده دوازده ساله بریزن سرت….خخخخ…. به قول اورسون ولز هیچکس بهتر از جان فورد نیست. تا امروز هم رو دست فورد نیومده. یه میزانسن و پلان اول جویندگان به کل هالیوود سال دو هزار و هجده میرزه.

    1. سهیل

      اونایی که اهل مارولن با سینما آشنا نیستن. با این حرف گور خودمو کندم🤣🤣
      ولی انصافا سه تای اول جهان فورد و هیچکاک و کوبریک بقیه زیر اینا.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X