بهترین انیمیشنهای جهان؛ تفکربرانگیز، سرگرمکننده و خوشآبورنگ
تماشاکردن انیمیشنهای معروف و بهترین کارتونها یکی از خاطرهانگیزترین بخشهای دوران کودکی است. بعضی از ما بزرگترها خوششانس بودهایم و برخی از بهترین انیمیشنها را در همان دوران کودکی دیدهایم. ولی بعضی از ما هم به هر چیزی که از تلویزیون پخش میشد محدود بودیم. اما حتی اگر سنی از ما گذشته باشد، هنوز هم برای دیدن بهترین انیمیشنهای جهان یا به اصطلاح خودمانیتر بهترین کارتونها در کنار بچهها یا حتی به تنهایی دیر نشده است. در این مطلب قصد داریم بهترین کارتونهای جهان را به شما معرفی کنیم. دوبله فارسی انیمیشنهای این فهرست اکثرا در دسترس است و حتی در سایتهای ایرانی هم میتوانید آنها را برای تماشا و دانلود پیدا کنید. البته بهترین انیمیشنهای ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ به این فهرست اضافه نشدهاند چون هنوز گذر زمان لازم است تا بتوانیم آنها را در لیست بهترین انیمیشنهای دنیا قرار بدهیم.
۱. درون بیرون
عنوان اصلی: Inside Out
سال تولید: ۲۰۱۵
کارگردان: پیت داکتر، رونی دل کارمن
امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
ترجمهی تحتاللفظی فیلم چیزی میشود در مایههای «درون بیرون». قشنگ نیست ولی منظور را میرساند. این که واقعا درون هر شخصیتی که در زندگی با او روبهرو میشویم و فقط صورت ظاهر و واکنشهایش را میبینیم، چه اتفاقی میافتد؟ میشود «ظاهر و باطن» هم معنایش کرد. ایده یک خطی فیلم درخشان است. این که بخواهیم سر از ساز و کار احساسات درونی آدمها دربیاوریم و آن را به بیان خیلی ساده نقاشی کنیم. جوری که یک بچهی ۷-۸ ساله هم آن را بفهمد. این انیمیشن درست به اندازهی همان احساساتی که برایشان تجسم قائل شده، در یک سطح ساده و در سطحی دیگر پیچیده و عمیق است.
قرار است در مسیر بزرگ شدن یک کودک قرار بگیریم. خب بدویترین احساساتی که از زمان تولد همراهمان هستند و معلولهایشان چیست؟ خنده، گریه، ترس، خشم. فیلمنامهنویسان «درون بیرون» کاراکتر نفرت را هم به آن چهار حس اصلی اضافه کردهاند. Disgust البته این جا کاملا معنای نفرت نمیدهد. یک حسی بین چندش و نفرت است آمیخته با حسادت که در دختران نوجوان خیلی دیده میشود. پیت داکتر، که ایده اولیه فیلم متعلق به اوست و خودش هم یکی از فیملنامهنویسان، اول داستان همراهی شادی و ترس را نوشته بود. طبیعی است که ترس برای کودکان حس شناختهشدهتر و ملموستری است اما داکتر کمی بعد به این نتیجه میرسد که همجواری شادی و غم به فیلمنامه چهارچوب درستتری میدهد.
چند تا فیلم در تاریخ سینما میتوانید نام ببرید که تا این حد سریعالانتقال حسی از خودشناسی در شما ایجاد کنند؟ فیلمنامهنویسان عملکرد مغز و احساسات را مثل یک معادلهی ریاضی ساده کردند: یک دستگاه کنترل فرمان وجود دارد. احساسات پشت آن قرار میگیرند و دکمهها را فشار میدهند که در حقیقت باعث میشود شما به اطرافتان واکنش نشان بدهید. کنترل در دست شادی، خشم، نفرت، ترس و غم است. اینها حواس اصلی شما هستند. حواسی که از کودکی با شما همراهند.
احساسات پیچیدهتری مثل عشق ورزیدن، تعصب، تعقل و غیره بعدتر از این حواس اصلی در انسان خودشان را نمایان میکنند. هیچ قصهی دیگری را سراغ ندارم که به این اندازه سهل و ممتنع توانسته باشد پیچیدهترین حرکات و تصمیمات انسان را انقدر دلنشین و شاداب برایش تصویر کند.
اینکه داکتر و همکارانش هوشمندانه کاراکترهای فرعی و اضافه را از قصهشان حذف کردهاند. داکتر گفته بود که در فیلمنامه مثلا حس غرور را هم داشتهاند که باعث میشده بعضی موقعیتهای داستانی شادی کمرنگ شود، درنتیجه حذفش کردهاند. این کم کردن کاراکترها باعث شده تمرکزشان روی سیر روایی قصه بیشتر شود. شادی و غم به سفر درون ذهن میروند و خشم و نفرت و ترس در اتاق فرماندهی میمانند. اهمیت شادی و غم از بقیه بیشتر است. چرا؟ چون آنها احساسات اصلی هستند.
با کنار رفتن احساسات اصلی در حقیقت رایلی از نظر ذهنی فلج و الکن میشود. خرد و تصمیمهای عاقلانه از تمایل انسان به شادتر زیستن میآید. بدون احساس شادی آدمها مسیرشان را گم میکنند. با این حساب قهرمان «درون بیرون» هم باید شادی باشد. اما اینجاست که شخصیتپردازی دقیق بقیه احساسات به کار میآید. احساساتی که در حالت عادی آنها را منفی تصور میکنیم. فیلمنامهنویسان آمدهاند تا فرمول ذهنی شما را به هم بریزند. ترس از رایلی در برابر خطرات محافظت میکند. نفرت وجههی بیرونی او را پیش مردم موجه و دلپذیر جلوه میدهد. خشم حالت دفاعی رایلی است. و غم که بقیه فکر میکنند باید منزوی باشد چون باعث ناراحتی میشود، درحقیقت بالغانهترین حس آدمهاست. آن سکانسی که غم موفق میشود بینگ بانگ را به حرف بیاورد، کاری که شادی در انجامش شکست خورده، خیلی ساده نشان میدهد که حسی مثل همدردی و همراهی از دل غم بیرون میآید.
پیغام فیلم روشن است: در مسیر بلوغ و بزرگ شدن همهی احساساتتان را باید کنار هم پرورش دهید. چه آنهایی که مثل شادی باعث خوشحالی خودتان و دیگران میشوند و چه آنهایی که مثل غم یا خشم در وهله اول بیهوده بنظر میرسند اما در فیلمنامهی «درون بیرون» کارکردشان مشخص میشود.
۲. آقای فاکس شگفتانگیز
عنوان اصلی: Fantastic Mr. Fox
سال تولید: ۲۰۰۹
کارگردان: وس اندرسون
امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
داستان آقای فاکس روباهی که از مرغدانیها مرغ میدزدد. کشاورزان خشمگین که از دزدیهای فاکس به تنگ آمدهاند تصمیم میگیرند که خودشان را از شر او و خانوادهاش خلاص کنند. در حالی که همسر فاکس هم از او میخواهد که دست از وحشیگریهای گذشته بردارد و یک پدر مسئول شود اما فاکس یاغیتر از این حرفهاست.
فیلمنامه را وس اندرسون همراه با نوآ بومباک نوشتهاند. بومباکی که خودش تبدیل به یکی از بهترین کارگردانان قرن بیست و یکم شده است و فیلمهای بالغانهی نیویورکی میسازد. صداپیشه هم که جورج کلونی است. بازیگری که همیشه از حزب دموکرات طرفداری کرده و کمی مایههای چپ هم دارد. ترکیب این آدمها با هم از این جهت مهم است که همهی آنها بخش روشنفکری سینمای مستقل آمریکا را تشکیل میدهند و «آقای فاکس شگفتانگیز» عصارهی عقاید همهی آنهاست. همهی چیزهایی که شاید تصویر کردنشان در یک فیلم سینمایی دشوار بود با داستانی از رولد دال در یک انیمیشن جمع کردند.
با ظرافت و شوخطبعی اظهارات علیه سرمایهداری و فئودالیته را در دل داستانش مطرح میکند. از لحاظ بصری هیجانانگیز است و دائم پرسپکتیو فیلم عوض میشود. چکیدهی همهی جهان فانتزی اندرسون را میتوانید در این انیمیشن جذاب پیدا کنید.
۳. سفیدبرفی و هفت کوتوله
عنوان اصلی: Snow White and the Seven Dwarfs
سال تولید: ۱۹۳۷
کارگردان: دیوید هند و گروه همکاران (محصول دیزنی)
امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
از جهات زیادی انیمیشن قابل اهمیتی است. به هر حال «سفید برفی و هفت کوتوله» اولین فیلم بلند انیمیشنی که کمپانی دیزنی تولید کرد. سفیدبرفی و هفت کوتوله تقریبا از هر زاویه که نگاه کنید در فهرست انیمیشنهایی که باید دید قرار میگیرد.
اقتباسی از داستان آلمانی برادران گریم، ماجرای دختری که پوستی به سفیدی برف دارد و مادرش موقع تولدش از دنیا میرود. پدرش با زن زیبا اما بدجنسی ازدواج میکند که یک آینهی جادویی دارد. وقتی سفیدبرفی بزرگ میشود آینهی جادویی به ملکه میگوید که سفید برفی از او هم زیباتر است. ملکه به خشم میآید و میخواهد سفید برفی را بکشد که او به دل جنگی و کلبهی هفت کوتوله پناهنده میشود.
تمام فریمهای انیمیشن روی استوری بورد توسط یک تیم شش-هفت نفره کشیده شد. دیوید هند در حقیقت کارگردان سرپرست بود. گروهی از کارگردانان برای سکانسهای مختلف در نظر گرفته شده بودند. فیلم در زمان خودش رکورد پرفروشترین فیلم ناطق را شکست. اگر نرخ تورم را در نظر بگیریم هنوز هم یکی از ده انیمیشن پرفروش است. اما به جز آن والت دیزنی برای این فیلم یک اسکار افتخاری دریافت کرد. بیشتر منتقدان هم در آن دوره شیوهی رئالیستی تصویر شدن کاراکترهای انسانی را ستایش کردند.
«سفید برفی و هفت کوتوله» از آن انیمیشنهای کلاسیک دیزنی است که کهنه نمیشود.
۴. پری دریایی کوچولو
عنوان اصلی: The Little Mermaid
سال تولید: ۱۹۸۹
کارگردان: ران کلمنتس، جان ماسکر (محصول دیزنی)
امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
ایدهی اصلی انیمیشن «پری دریایی کوچولو» که در دههی هشتاد دیزنی را نجات داد و بعد از یک دورهی افول دوباره به اوج قدرت انیمیشنسازی برگرداند از داستانی به همین نام نوشتهی هانس کریستین اندرسن میآید. مردی که بیش از هر نویسندهی دیگری، به عنوان نویسندهی داستانهای کودکانه تاثیرگذار بوده است. با این حال اگر وارد جهان تلخ قصههایش بشوید به وحشت میافتید.
چرا بین همهی انیمیشنها و افسانههای پریان دیزنی این یکی تا این اندازه محبوب است؟ میشود دو دلیل برایش پیدا کرد. اول اینکه نیمی از قصهی در یک جهان متفاوت میگذرد. دنیای زیر دریا. دریایی که از نزدیک لمساش کردهایم اما انیماتورهای دیزنی جهانی برایش خلق میکنند که تخیلمان را نسبت به آنچه زیر این سطح آبی بیکران وجود دارد به جنبش درمیآورد. دلیل مهمتر اما کاراکتر اصلی قصه است: آریل، پری دریایی کوچولو جزو معدود شاهزادهخانمهای دیزنی است که منتظر شاهزادهی سوار بر اسب سفید نمیماند تا بیاید و از چنگ دشمنان نجاتش بدهد.
در انیمیشن پرنس اریک به جز آن نبرد آخر با جادوگر هیچ کنش موثر و هیجانانگیزی ندارد در حالی که این آریل است که به شیوهی فاوست با شیطان معامله میکند. آنقدر عاشق است که خانوادهاش را رها کند و از صدایش بگذرد تا به جهانی راه پیدا کند که معشوق در آن زندگی میکند.
آریل است که به کمک دوستانش دنبال اریک راه میافتد تا او را از ازدواج با جادوگر پلید نجات بدهد. دیزنی سعی کرد اقتباس وفادارانهای از قصهی اندرسن داشته باشد اما جهان اندرسن برای انیمیشن آمریکایی بیش از اندازه سیاه و تلخ بود و اینبار خدا را شکر که استودیو در داستان اندرسن دست برد. تحملش را داشتید آریل بعد از همهی آن ماجراها ببیند معشوقش یک موجود خائن معمولی است که به او پشت میکند و با زن دیگری ازدواج میکند؟
هرچند نتیجه ماجرا در داستان اندرسن عمیقتر و پختهتر است. منطبق بر آن جمله معروف «من عاشق عشقم نه عاشق معشوق»، آریل فقط برای عشقی که خودش دارد معاملهی دوباره با جادوگر را نمیپذیرد و درنهایت به کفی روی دریا بدل میشود. با وجود پایان خوش دیزنی هنوز هم میتوانید رگههای جهان حزنآلود اندرسن را در انیمیشن «پری دریایی کوچولو» پیدا کنید.
۵. شهر اشباح
عنوان اصلی: Spirited Away
سال تولید: ۲۰۰۱
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
نه تنها آن را یکی از بهترین انیمیشنهای تاریخ سینما میدانند که منتقدان میگویند یکی از بهترین فیلمهای هزارهی سوم است. انیمیشن ژاپنی شوخطبعانه که در جهان فانتزی پر از آب و رنگ میازاکی میگذرد و داستان بلوغ کاراکتر قهرمانش است. هنگام معرفی انیمیشن نمیشود این اثر برجسته را نادیده گرفت و لیست بهترین انیمیشنهای دنیا بدون شهر اشباح قطعا چیزی کم دارد.
چیهیروی ده ساله و پدر و مادرش به سمت خانهی جدیدشان در حرکت هستند که پدر از یک مسیر میانبر میرود. آنها سر راهشان به یک پارک سرگرمکنندهی رها شده میرسند. پدر چیهیرو اصرار به گردش در پارک دارد. آنها یک رستوران کشف میکنند که پدر و مادر چیهیرو شروع به خوردن غذا در آن میکنند. رستورانی که هیچکس در آن حضور ندارد. چیهیرو به گوشه و کنار سرک میکشد و با پسری به نام هاکو ملاقات میکند که به او هشدار میدهد قبل از غروب آفتاب از کنارهی رودخانه برگردد. والدین چیهیرو تبدیل به خوک میشوند و خلاصه چیهیرو وارد دنیایی میشود که پر از ارواح و جادوگرهاست.
فیلم با بودجهی ۱۵ میلیون دلاری تولید شد و ۳۴۶ میلیون دلار در جهان فروخت. منتقدان شیوهی کارگردانی میازاکی را ستایش کردند. انیمیشن میازاکی قابل مقایسه با کتابهای لوییس کارول است که از او «آلیس در سرزمین عجایب» را بیشتر از بقیهی آثارش میشناسیم. فیلمی که کاراکترهای عجیب و غریبش موفق میشوند تنش خاصی در آن ایجاد کنند.
۶. فانتزیا
عنوان اصلی: Fantasia
سال تولید: ۱۹۴۰
کارگردان: تیمی از کارگردانان دیزنی
امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
این سومین فیلم انیمیشن بلند کمپانی دیزنی بود. فیلم از هشت بخش تشکیل شده است. گفتن خلاصه داستانی برای آن کار سادهای نیست چون هر بخش کاملا مجزا و در حقیقت برای یک سمفونی نوشته و ساخته شده. لئوپولد استوکوفسکی به همراه ارکستر فیلادلفیا این قطعات موسیقی را تنظیم و اجرا کرد. دیمز تیلور که خودش منتقد موسیقی و آهنگساز بود اول هر انیمیشن قطعهی موسیقی و تصاویر مرتبط به آن را معرفی میکرد.
قطعهی اول از باخ است و شامل یک سری خطوط و تصاویر آبستره است. قطعهی چایکوفسکی تغییر فصلها را نشان میدهد به همراه رقصهایی از گلها، برگها، قارچها و ماهیها. در قطعهی پل دوکاس برمبنای شعری از گوته که سال ۱۷۹۷ منتشر شده میکی ماوس به عنوان قهرمان بعد از مدتها جلوی دوربین میرود. او از جادوهای استادش استفاده میکند اما قادر به کنترل کردن آنها نیست. در قطعهی بهار استراوینسکی شاهد تاریخ بصری از ابتدای پیدایش زمین و موجودات زندهی آن هستیم. با سمفونی بتهوون سری به اسطورهها و سانتورها و الهههای عشق و طرب میزنیم. یک بالهی کمیک چاشنی قطعهی پونیچلی میشود. قطعات موسورگسکی و شوبرت پایانبخش این رویای شاهکار دیزنی هستند.
به نظر بسیاری از منتقدان این شاهکار دیزنی است. این انیمیشنی جاهطلبانه است. در ستایش موسیقی و هنر تصویرگران دیزنی. تلفیقی فوقالعاده که معنای هنر واقعی است.
۷. وال-ای
عنوان اصلی: WALL-E
سال تولید: ۲۰۰۸
کارگردان: اندرو استانتون
امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
پسری تنها دختری را ملاقات میکند، عاشقش میشود و او را تا انتهای زمین، در این مورد تا انتهای دنیا، تعقیب میکند. مهم نیست که آنها ربات هستند. مهم نیست که دیالوگی در میان نیست. مهم نیست که این انیمیشن است. وقتی وال-ای و ایو با هم در آسمان و در میان ستارهها میرقصند، شاید حس کنیم در حال مشاهدهی فیلمی از فرد آستر و جینجر راجرز هستیم. «وال-ای» نه فقط یک انیمیشن درجه یک که یکی از بهترین کمدی-رمانتیکهای سالهای اخیر است.
«وال-ای» نهمین انیمیشنی است که پیکسار تولید کرد. داستان یک روبات آشغالجمعکن در آیندهای که زمین نابود شده و غیرقابل سکونت است، کرهی زمین را از آشغالها تمیز میکند. تا این که کاوشگری یک روبات به نام ایو را به زمین میفرستد که وال-ای عاشقش میشود و سرتاسر کهکشان را به دنبالش درمینوردد.
انیمیشن با بودجهی مفصل ۱۸۰ میلیون دلاری تولید شد و البته بیش از ۵۰۰ میلیون دلار فروش کرد. وال-ای در لیست بهترین انیمیشنهای دنیا و فهرست انیمیشنهایی که باید دید، یک گزینه قطعی به حساب میآید.
ایدهی انیمیشن «وال-ای» وقتی به ذهن اندرو استانتون رسید که انیمیشن «داستان اسباببازی» رو به پایان بود. او و جان لسهتر و بقیهی مغزهای متفکر پیکسار داشتند به پروژههای بعدیشان فکر میکردند که استانتون میپرسد: «چه میشد اگر آدمها زمین را ترک میکردند و کسی فراموش میکرد که آخرین روبات را با خودش ببرد؟» ایدهی استانتون به نوعی از داستان «رابینسون کروزوئه» میآمد.
این انیمیشن یکی از پیچیدهترین تولیدات پیکسار از زمان «کمپانی هیولاها» بود چون جهان و تاریخ آن باید به شیوهای متقاعدکننده طراحی میشد. در حالی که بیشتر انیمیشنهای پیکسار دور و بر ۷۵ هزار استوری بورد دارند برای «وال-ای» ۱۲۵ هزار استوری بورد کشیده شد. منتقدان عاشق فیلم شدند. آنها معتقد بودند که «وال-ای» نشان میدهد تنها مرز مدیوم سینما تخیل انسان است.
۸. آنومالیسا
عنوان اصلی: Anomalisa
سال تولید: ۲۰۱۵
کارگردان: چارلی کافمن
امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
چارلی کافمن را به عنوان یکی از پیچیدهترین فیلمنامهنویسان معاصر میشناسیم. مردی که فیلمنامهی شاهکار فیلم «سینکداکی نیویورک» را نوشت و به عنوان اولین فیلمش آن را کارگردانی کرد. اما بین آن فیلم و دومین اثرش در مقام کارگردان که همین انیمیشن «آنومالیسا» است هفت سال فاصله افتاد.
انیمیشن «آنومالیسا» به شیوهی استاپ موشن ساخته شده است و یکی از ملانکولیکترین آثار هزارهی سوم به حساب میآید. انیمیشنی با فضایی ناامیدکننده و تاریک دربارهی یک متخصص سرویس مشتریان که به اوهایو سفر میکند تا آخرین کتابش را در رویدادی در یک هتل معرفی کند. او از همهی آدمهای اطرافش فاصله دارد و همهی آدمها از جمله همسرش در ذهن او صدا و چهرهای مشابه با یکدیگر دارند. مایکل در اتاقش در هتل سخنرانیاش را تمرین میکند که خاطرات عصبی گذشته به او هجوم میآورند. مایکل در هتل با زنی به نام لیزا آشنا میشود که تنها کسی است که صدا و چهرهاش با دیگران فرق دارد.
«آنومالیسا» نامزد جایزهی اسکار بهترین انیمیشن و نامزد گلدنگلوب شد و تنها انیمیشنی شد که جایزهی بزرگ هیات داوران را از جشنوارهی فیلم ونیز کسب کرد.
کاراکترها با پرینترهای سهبعدی خلق شدند و قصد آنها این بود که انیمیشن رئالیستی بسازند که روی مخاطب تاثیر بگذارد و حتی آزارش بدهد. چالش بزرگ آنها این بود انیمیشنی بسازند که به مخاطب حس دیدن یک کارتون را ندهد و بیشتر شبیه یک فیلم سینمایی باشد.
منتقدان معتقدند که «آنومالیسا» برگ برندهی دیگری در کارنامهی چارلی کافمن است. آنها انیمیشن کافمن را با فیلمهایی مثل «گمشده در ترجمه» مقایسه کردند. فیلمی که در عین حال که سرگرمکننده است میتواند واقعا به عنوان تصویری از یک ضدآرمانشهر ترسناک و مهیب باشد.
۹. داستان شاهزاده خانم کاگویا
عنوان اصلی: The Tale of The Princess Kaguya
سال تولید: ۲۰۱۳
کارگردان: ایزائو تاکاهاتا
امتیاز متاکریتیک: ۸۹ از ۱۰۰
مرد بامبوشکن یک روز از دل ساقهی بامبو دختر کوچک زیبایی را پیدا میکند. او را به خانه میبرد و همراه همسرش با شادی دختر را بزرگ میکنند. بچههای روستا دختر را بامبوی کوچک صدا میزنند اما مرد نامش را شاهزادهخانم گذاشته. از دل بامبوها برای دختر سکههای طلا و لباسهای رنگارنگ بیرون میریزد که باعث میشود مرد فکر کند دختر باید زندگی مثل شاهزادهها در شهر داشته باشد. آنها به شهر میروند اما دختر روز به روز غمگینتر میشود.
دههی هفتاد تلویزیون بارها فیلم «شاهزاده خانمی از ماه» را پخش کرد. حتی مدتی اکران سینماها بود. آن فیلم و حالا این انیمیشن محصول استودیو گیبلی هر دو برداشتی از یک افسانه عامیانهی ژاپنی به نام «مرد بامبوشکن» هستند.
وقتی پای محصولی از استودیوی گیبلی به میان میآید احتمالا اول یاد انیمیشنهای هایائو میازاکی میافتید. آن محصولات خوش آب و رنگ با کاراکترهای عجیب و غریب بامزه. سبک بصری «شاهزادهخانم کاگویا» با آن انیمیشنها خیلی متفاوت است. اینجا همه چیز کمرنگتر است. «کاگویا» نقاشیهای آبرنگ است و بهترین فرم برای تعریف کردن افسانهی قدیمی که نشانههایی از فرهنگ یک کشور کهن را با خودش دارد: یکجور غم شرقی که با حیرانی و سرگشتگی میان دو دنیا همراه است.
نکتهی این انیمیشن ژاپنی شاعرانگی داستان یک تبعیدی است. تبعیدی که دلش برای سرزمین خودش تنگ میشود. در مورد «کاگویا» البته مسئله پیچیدهتر است. زمین همانطور که برای انسانها مادری میکند آغوشاش را برای دختری که از ماه آمده با گشادهدستی باز کرده است. کاگویا وقتی در طبیعت است نزدیکترین رابطه را با زمین و زمینیها دارد. به شهر که میآید و درگیر حقهبازیها و تشریفات میشود از زمین هم فاصله میگیرد آنقدر که در یک لحظه آرزو کند به ماه برگردد.
۱۰. پینوکیو
عنوان اصلی: Pinocchio
سال تولید: ۱۹۴۰
کارگردان: بن شارپستین و گروهی از کارگردانان (محصول دیزنی)
امتیاز متاکریتیک: ۹۹ از ۱۰۰
آنقدر انیمیشن دیده شدهای است که توضیح چندانی لازم ندارد و در میان بهترین انیمیشنها از شناختهشدهترینها به حساب میآید. سال ۱۹۴۰ کمپانی دیزنی سراغ رمان کودکان نوشتهی کارلو کولودی به نام «ماجراهای پینوکیو» رفت. این دومین انیمیشن بلندی بود که دیزنی بعد از «سفید برفی و هفت کوتوله» تولید کرد.
فیلم دربارهی یک عروسک چوبی به نام پینوکیوست که نجار پیری به اسم ژپتو آن را درست کرده. پری آبی به پینوکیو جان میبخشد تا پدر ژپتو تنها نباشد و قرار میشود اگر پینوکیو ثابت کرد که میتواند پسری شجاع، صادق و فداکار باشد تبدیل به پسری واقعی شود اما سر راه پینوکیو همیشه وسوسههای زیادی قرار میگیرد که به خصوص او را وادار به دروغگویی میکند. هر بار هم که دروغ میگوید دماغش دراز میشود.
انیمیشن «پینوکیو» یک دستاورد پیشگامانه در حوزهی جلوههای انیمیشن بود و به پدیدههای طبیعی مثل باران، رعد و برق، دود و سایه تحرکی رئالیستی بخشیده بود.
انیمیشن از لحاظ داستانی قصهی سادهی اخلاقی دارد که میخواهد به بچهها درس راستگویی و درستکار بودن بدهد. نکتهی جالب این جاست علیرغم این که اولین انیمیشنی بود که توانست اسکار بهترین ترانه را از آن خودش کند در گیشه شکست سختی خورد. «پینوکیو» در فرهنگ عامهی آمریکا تاثیر به سزایی گذاشت و از لحاظ زیباییشناسی هم تاثیرگذار بود.
منتقدان هم آن را پسندیدند و گفتند که «پینوکیو» انیمیشنی هوشمندانه و لذتبخش است. به خصوص در زمینهی طراحی و رنگآمیزی منتقدان تحتتاثیر کار انیماتورهای دیزنی قرار گرفتند.
۱۱. فیلم لگو
عنوان اصلی: The Lego Movie
سال تولید: ۲۰۱۴
کارگردان: فیل لورد، کریستوفر میلر
امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
ترانهی «ما شگفت انگیز هستیم» که آهنگ محبوب امت بریکوسکی (با صداپیشگی کریس پرت) است، یک معرفی همه جانبه است از روحی که در فیلم لگو جاری است.
مفهومی که هرچه فیلم پیشتر میرود، عیانتر میشود و تصور مخاطب را از آن نقطه نظر نخستین تصحیح میکند. در ابتدای فیلم و در دوران معرفی امت، این واژهی شگفتانگیز، به ظاهر به زندگی مرتب، مقرراتی، رنگین و پر تحرک آنها بر میگردد.
زندگیای که به نظر کامل میرسد اما آنچه به چشم میآید، در واقع فریبی بزرگ است و چیزی نیست مگر یک نقاب بدلی و بیارزش از شادی (لبخندِ گشادهی پلیس شهر را بهخاطر دارید؟) و زیر این نمایش دلفریب و رنگین، شهری نفس میکشد ساخته شده از تکههای همسان، شابلونهای طراحی شده و یکدست و آدمهای تحتالامر.
قهرمان فیلم لگو یکی از همین کارگران برنامهریزی شده است و این گستاخی بزرگ فیلم لگوست. او آدم برگزیدهاش را از خیل ابرقهرمانهای آمده از دل کمیکها و محبوبان پرشمار جهان فانتزی و قهرمانهای حقیقی تاریخ و ورزش انتخاب نمیکند. بلکه کارگری ساده را بر میگزیند که دلش برای یک لگوی اطواری به نام وایلد استایل (با صدای الیزابت بنکس) که بعدا مشخص میشود آرزو داشته پیشگویی مشهور در مورد او باشد، هری میریزد و در نتیجه میافتد وسط داستانی که اصولا بازی آدم معمولیها نیست. حالا کم کم وقتش میرسد که فیلم لگو اصل حرفش را بزند و آن شگفتانگیزی واقعی را که در ترانه پرشورش جاری است، نشان مخاطبانش بدهد: «با هم بودن».
همچنان که ترانه میگوید، همهچیز شگفتانگیز و خوب است وقتی ما عضو یک تیم باشیم و همهچیز بهتر و بهتر میشود وقتی ما با هم کار کنیم. شاید در ابتدا اینگونه به نظر بیاید این یعنی کلید موفقیت در کار گروهی مدون و قاعدهمند نهفته است و حرکتهای برنامهریزی شده صحیح از تکرویهای نبوغآسای یک عده آدم خفن بیشتر و بهتر جواب میدهد.
اما اینگونه نیست و وقتی جلوتر میرویم، مشاهده میکنیم که این تفکر محافظهکارانه به تنهایی و بدونِ خودنمایی ارزشهای انسانی و راهبری کاربلدها، شکست میخورد. در نهایت اجتماع و تعامل برگزیدگان و مردم بیدارشده، منجر به جنگی میشود که تهش پیروزی شهر را در بردارد.
۱۲. داستان اسباببازی
عنوان اصلی: Toy Story
سال تولید: ۱۹۹۵
کارگردان: جان لسهتر
امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
این کمدی در باب رفاقت اولین انیمیشنی است که تماما به شیوهی کامپیوتری ساخته شده. شاید ندانید که فیلمنامهنویسان اولین قسمت از سری فیلمهای «داستان اسباببازی» نامهای مشهوری چون اندرو استانتون، جاس ودون و جوئل کوئن بودهاند. داستان اصلی را ولی لسهتر و استانتون و پیت داکتر نوشته بودند.
فیلم در جهانی اتفاق میافتد که اسباببازیها دور از چشم آدمها جان میگیرند و زندگی و معاشرتهای خودشان را دارند. یک عروسک کابوی به اسم وودی اسباببازی محبوب اندی است. وودی کلانتر شهر است تا این که برای اندی یک اسباببازی جدید میخرند: باز لایتیر فضانورد است. وودی و باز درگیر یک رقابت برای جلب توجه اندی میشوند. اما وقتی یکی از آنها به بحران برمیخورد دیگری برای نجاتش همهی تلاشاش را میکند و در نهایت دوستی بین آن دو شکل میگیرد که هر دو را به سوی بینهایت و فراتر از آن میبرد.
این اولین تجربهی انیمیشن کامپیوتری جان لسهتر در پیکسار بود. لسهتر یکی از بنیانگذاران کمپانی پیکسار بود که پیشتر در کمپانی والت دیزنی کار میکرد. دیزنی هم مایل بود روی این انیمیشن کار کند اما در نهایت و بعد از جلسههای متوالی پیکساریها تصمیم گرفتند «داستان اسباببازی» متعلق به خودشان باشد. همهی کمپانیهای بزرگ از کوکاکولا گرفته تا پپسی اسپانسرهای پخش فیلم شدند.
منتقدان معتقد بودند و هستند که فیلم علاوه بر این که سرگرمکننده است، مبدعانه هم ساخته شده. فیلمی که اعضای یک خانواده در سنین مختلف میتوانند از آن لذت ببرند.
۱۳. شگفتانگیزان
عنوان اصلی: The Incredibles
سال تولید: ۲۰۰۴
کارگردان: برد بیرد
امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
این تنها فیلم پیکساریهاست که خانوادهای کامل و متشکل از پدر، مادر و فرزندان در آن حضور دارند. به علاوه اولین فیلم دیزنی/پیکسار بود که درجه پی جی (PG) گرفت. عنوان اولیهی فیلم «شکست ناپذیرها» بود. در زمان ساخت، پیکساریها از این پروژه با عنوان «لباس چسبانها» یاد میکردند.
ایدهی مرکزی این فیلم از اوایل دهه نود در ذهن براد برد شکل گرفت. او داستان را بر مبنای تجربه شخصی خودش در کنار آمدن با کار و مشکلات خانوادگی خودش قرار داد.
این انیمیشن کامپیوتری ابرقهرمانی داستان یک خانوادهی ابرقهرمان به نام پار است. در روزگاری که نظر عموم مردم نسبت به ابرقهرمانها به دلیل خرابیهایی که آنها به بار آوردهاند، منفی است خانوادهی پار که اسم قهرمانیشان «شگفتانگیزان» بوده خودشان را بازنشسته میکنند. پانزده سال بعد اتفاقاتی میافتد که مجبور میشوند برگردند تا با دشمنان مردم مبارزه کنند.
این انیمشن که با بودجهی زیر ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شد بالای ۶۳۰ میلیون دلار فروش کرد. منتقدان معتقدند که انیمیشن «شگفتانگیزان» به ژانر ابرقهرمانی نفس تازهای بخشید و شوخطبعی و هوش را وارد این ژانر کرد. صحنههای اکشن انیمیشن دلپذیر هستند و کمدی آن هم واقعا بامزه از کار درآمده است.
۱۴. سه قلوهای بلویل
عنوان اصلی: The Triplets of Belleville
سال تولید: ۲۰۰۳
کارگردان: سیلوین شومه
امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
اولین فیلم بلندی که سیلوین شومه کارگردان فرانسوی ساخت با تحسین زیاد مواجه شد. فیلم با یک فلاشبک از سه قلوهای بلویل شروع میشود. سه خوانندهای که اوایل قرن بیستم کنار همدیگر روی صحنه اجرا میکردند. بعد داستان روی مادام سوزا متمرکز میشود که به تنهایی پسربچهای را که به نظر میرسد نوهاش باشد بزرگ میکند. مادام سوزا سعی میکند با خرید یک پیانو بیعلاقگی او را برطرف کند که موفق نمیشود. بعد برایش یک سگ به اسم برونو میخرد. اما چیزی که پسرک مشتاقش است دوچرخهسواری است.
پسرک در مسابقات تور دو فرانس شرکت میکند اما مافیا او و دو دوچرخهسوار دیگر را میدزدد. مادربزرگش در پی یافتن او از سه قلوهای بلویل کمک میگیرد.
انیمیشن درجهی PG-13 را دریافت کرد که یعنی کودکان زیر ۱۳ سال باید آن را با بزرگترها ببینند و به این ترتیب تبدیل به اولین فیلمی با این درجهبندی شد که توانسته نامزد جایزهی اسکار شود. جزییات این انیمیشن در ساختار و قصه تحسینبرانگیز است. انیمیشنی که سبک سورئالی دارد و عجیب و غریب است اما همین غرابتش جذابش کرده.
۱۵. مری و مکس
عنوان اصلی: Mary and Max
سال تولید: ۲۰۰۹
کارگردان: آدام الیوت
امتیاز متاکریتیک: ۸۰ از ۱۰۰
قصهی آشنایی و دوستی دو موجود کاملا متفاوت و غریبه با هم از طریق مکاتبه. یکی از آنها مری یک دختر هشت سالهی تنهاست که در ملبورن استرالیا زندگی میکند و دیگری مکس، یک مرد چهل و چهار سالهی چاق که ساکن نیویورک است. دوستی مری و مکس، علیرغم همهی بالا و پایینهای زندگی بیست سال دوام میآورد، بدون این که در طول این سالها یکدیگر را ببینند.
از آن انیمیشنهایی که آنقدر لایههای مختلف دارد که برای درک و لذت بردن از هر سطحش باید هم کودک باشی و هم بزرگ. بعید است آدام الیوت، کارگردانش، آن را برای بچهها ساخته باشد. تلختر و واقعتر از آن است که به دنیای بچهها تعلق داشته باشد و در عین حال آنقدر ساده و لطیف است که فقط از یک بچه میشود انتظار داشت این دنیای دوستداشتنی را درک کند.
مری و مکس در رابطهشان مسیر کمال را طی میکنند. هر دو یاد میگیرند که خودشان را دوست داشته باشند، آدمها را آنطور که هستند بپذیرند و به آنها عشق بورزند و تا حدی تقدیرگرایانه به زندگی نگاه کنند. یعنی همانطور که مکس میگوید: «هر چه که قرار است اتفاق بیفتد، همان میشود.»
تنهایی و شناخت از خود وجه مشترک مری و مکس است. شاید اگر مری تا این حد شبیه مکس نبود، او هرگز جرات نمیکرد دیوار تنهاییاش را بشکند و قدم به دنیای پیچیده و اسرارآمیز دوستی و دوست داشتن بگذارد. مری موفق میشود که مکس را اهلی کند. اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردنی که خلاصی از آن دیگر ممکن نیست. حالا دیگر مری و مکس بیشتر از هر دو آدم دیگری در دنیا به هم نزدیک هستند و حرف هم را میفهمند.
یادتان باشد موقع تماشای «مری و مکس» احساساتتان را رها کنید. از اینکه سر صحنهی آخر اشک میریزید خجالت نکشید. مکسهای این دنیا با لبخند میمیرند تا چراغهای شهرها را روشن کنند و دوستانشان را حتی بعد از مرگ هم از عشق سرشار میکنند. «مری و مکس» هم مخاطبش را از نابترین احساسات انسانی سرشار میکند. بعد از دیدن فیلم به این فکر میافتید که مگر در دنیا مسالهای هم مهمتر از تنهایی و غصههای دو تا آدم خمیری وجود دارد؟
۱۶. رتتویی
عنوان اصلی: Ratatouille
سال تولید: ۲۰۰۷
کارگردان: برد بیرد
امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
برخلاف «وال ای» یا «کمپانی هیولاها» یا «داستان اسباببازی» اینبار اسم انیمیشن محصول پیکسار ربطی به قهرمانش ندارد بلکه اشاره به محصولی است که قهرمان تولید میکند. همین اولین تفاوت انیمیشن «رتتویی» با بقیه کارهای پیکسار است. اینجا قهرمان به اندازه بقیه انیمیشنها تاثیرگذار نیست بلکه مجموعهای از وقایع و داستانکها و شخصیتهاست که به شکلگیری «رتتویی» منجر میشود.
«رتتویی» غذایی فرانسوی که با بادمجان و سبزیجات تهیه میشود و رمی، موش سرآشپز، چنان دستور پخت و ذائقهی فوقالعادهای برای طبخ این غذا دارد که او را از یک موش سادهی خیابانی به مقام یک سرآشپز میرساند. فرمول قصه فرق چندانی با بقیه انیمیشنهای پیکسار ندارد: این که مهم نیست در چه جایگاهی قرار داری کافی است همه سعی و تلاشت را به کار گیری و از مغزت و ایدههای جدید استفاده کنی تا از دیگران متمایز شوی و به جایی برسی که استحقاقش را داری.
فرقش با بقیهی انیمیشنها در لوکیشنی است که ماجرا اتفاق میافتد. نه یک شهر فانتزی و نه کرهی زمین بعد از آخرالزمان. این جا پاریس است. و این لوکیشن پاریس تاثیرش را در قصه میگذارد. شهری که به دو چیز معروف است: فضای رومانتیک و غذاهای خوشمزهاش. دومی که اصلا بستر اصلی انیمیشن است و آن فضای رومانتیک نه فقط بین لینگویینی و کولت که در تمام طول انیمیشن بین رمی و آشپزی و حتی آنتوان ایگوی منتقد و غذاها در جریان است.
کل انیمیشن «رتتویی» شبیه یک رومانس درجه است که مقدار زیادی شوخطبعی هم با آن مخلوط شده. رمی از همان ابتدا با یک موهبت از بقیه همنوعانش متمایز شده: او فرق بین آشغال و غیرآشغال را میداند. تعمیمش که بدهید این یکجور هنر است. هنر درک و دریافت زیبایی و تمیز دادن آن از چیزهای تقلبی. همین میتواند پیوند میان رمی و ایگو باشد.
هر دویشان جزو جذابترین کاراکترهای انیمیشنهای پیکساری هستند. چه کسی میتواند در برابر موشی که میخواهد از مقام خودش بالاتر برود و بامزه است و پشتکار دارد و در عین حال یکجور حس وفاداری به خانوادهاش و جایی که از آن آمده در او وجود دارد، مقاومت کند؟ در مقابل منتقد سختگیری که بنظر میرسد بیشتر از هر کس دیگری قدر هنر موش سرآشپز را میداند. ایگو کنار رمی تنها کسی است که فرق یک غذای خوب تقلبی با یک غذای خوب اصیل را میفهمد. آن سکانس شاهکار چشیدن دستپخت رمی و سفرش به خاطرات کودکی، لحظهای است که دو کاراکتر جذابمان را به هم وصل میکند. نشانهای بر اینکه رمی و ایگو هر دو از یک موهبت برخوردارند فقط یکی به واسطه هوش و هنرش تبدیل به شخصیتی شیرین و مهربان شده و دیگری بخاطر تفاوتش با دیگران تلخ و منزوی گشته است.
برد بیرد(از مغزهای متفکر پیکسار) و جان پینکاوا (که این اثر تنها انیمیشن سینمایی بلندش در مقام کارگردان است)، خالقان «رتتویی» با فراست توانستهاند روی مرز میان انیمیشنی محبوب برای کودکان و یک فیلم سینمایی با مفاهیم بزرگسالانه حرکت کنند. سکانسهای اسلپاستیک داخل آشپزخانه و لینگویینی دست و پا چلفتی مخاطبان کم سن و سال فیلم را سر شوق میآورد و درک ایگوی عبوس و تفاوت او با بدمن واقعی قصه که صاحب رستوران است، برای بزرگترها جالب و جذاب خواهد بود.
کمدی، تخیل و درنهایت انساندوستی (با این فرض که رمی موشه مجازی از آدمهایی است که در سطوح پایین جامعه قرار دارند و دیگران آنها را در حدی نمیبینند که بتوانند از جایی که هستند خودشان را بالا بکشند) عنصرهای اصلی انیمیشن «رتتویی» هستند که با چنان ظرافتی در فیلمنامه ساخته و پرداخته شدهاند که همهشان تبدیل به برگ برندههای این انیمیشن میشوند.
۱۷. بالا
عنوان اصلی: Up
سال تولید: ۲۰۰۹
کارگردان: پیت داکتر
امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
کارل، پیرمرد ۷۸ ساله، هزاران بادکنک را به خانهاش وصل میکند تا به وسیلهی آنها بتواند به آرزوی دیرینهی خودش و همسرش الی که حالا مرده، جامهی عمل بپوشاند و به قلب وحشی آمریکای جنوبی سفر کند. درست بعد از شروع این سفر، کارل متوجه میشود که در این ماجراجویی تنها نیست و یک پسربچه به نام راسل هم در این سفر همراهیاش میکند. راسل و کارل در طول این سفر با اتفاقهای جالب و عجیبی روبهرو میشوند. و کارل هم موفق میشود اسطورهی دوران کودکیش چارلز مونتز را ملاقات کند.
حالا دیگر آن تصویر هزاران بادکنک که به یک خانه وصل شدهاند و باعث پروازش میشوند تبدیل به شمایل شده است. ایدهی اصلی پیت داکتر فرار از زندگی بود زمانی که زندگی سخت و تلخ و عصبیکننده میشود. داکتر و یازده هنرمند دیگر پیکسار برای سه روز به ونزوئلا رفتند و تحقیقاتی انجام دادند تا طراحی حیوانات و طبیعت کاملا رئالیستی به نظر برسد.
در نهایت «بالا» تبدیل به انیمیشن خوش آب و رنگی شد که بیش از ۷۳۵ میلیون دلار فروش کرد. فیلم نامزد پنج جایزهی اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم شد و بعد از «دیو و دلبر» دومین انیمیشن تاریخ سینماست که توانسته در این بخش هم نامزدی کسب کند.
«بالا» انیمیشنی هیجانانگیز، بامزه و به طرز نیشداری ماجراجویانه است.
۱۸. کوکو
عنوان اصلی: Coco
سال تولید: ۲۰۱۷
کارگردان: لی آنکریچ
امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
انیمیشن «کوکو» ساختهی لی آنکریچ یکی از مغزهای متفکر پیکسار کنار اندرو استانتون و جان لسهتر است. لسهتر تهیهکننده این انیمیشن بود که برندهی اسکار بهترین انیمیشن سال هم شد.
انیمیشنی با رنگهای زنده، معرفی فرهنگ یک کشور غیرآمریکایی و پر از موسیقیهای درجه یک. (یکی از قطعات موسیقی فیلم برندهی بخش بهترین ترانهی اسکار هم شد.)
«کوکو» اسم یک پیرزن شیرین است که دچار آلزایمر شده. نتیجهاش میگل عاشق موسیقی است اما در خانواده آنها موسیقی قدغن شده چون روزی روزگاری پدر کوکو آنها را ترک کرده تا بتواند موسیقیاش را جهانی کند.
انیمیشنی در باب اهمیت اینکه باید به دنبال رویای خودتان بروید و در عین حال یادتان باشد که خانواده بزرگترین سرمایه جهان است. حانواده به معنای حمایت کامل است برای رسیدن به اهداف. و خانواده خوب شما را برای کسی که واقعا هستید سرزنش نمیکند. حدود یک ساعت و چهل دقیقه زمان «کوکو» است که برای یک انیمیشن کمی طولانی است اما مطمئن باشید حتی یک لحظه هم خسته نمیشوید. یک سکانس اضافه هم ندارد. و مهمتر از همه بیشتر از آنکه یک انیمیشن کودکانه باشد یک فیلم خانوادگی است.
از لحاظ بصری انیمیشن «کوکو» واقعا غنی است و روایت تفکر برانگیزی هم دارد که به شدت تاثیرگذار است.
۱۹. دیو و دلبر
عنوان اصلی: Beauty and the Beast
سال تولید: ۱۹۹۱
کارگردان: کرک وایز، گری تروسدیل
امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
اینبار دیزنی دیرتر از بقیه سراغ یک قصهی فرانسوی میرود.
نزدیک به پنجاه سال بعد از ژان کوکتو و فیلم «دیو و دلبرش»، دیزنی با دستکاری در قصه و بخصوص در شخصیتپردازی بل یکی از محبوبترین انیمیشنهایش را خلق میکند.
بل حتی شاهزاده هم نیست. برخلاف قصهی اصلی پدر ثروتمندی هم ندارد هرچند رابطهاش با پدر همانطور خاص و دوستانه است. بل پایش را از صرف زیبایی و مهربانی فراتر میگذارد و دنبال کسب تجربههای جدید در جهان است. بل کتاب میخواند. اهل آموختن است. در نهایت اما به خاطر پدر به قصر دیو پا میگذارد و زندانی او میشود. اما بل مهربان است و کمکم دلش به حال دیو تنها میسوزد. سکانس شام خوردن بل با دیو و خو دادن او به آداب انسانی میرود در فهرست همان چیزهایی که بل را از سایر قهرمانان زن دیزنی متمایز میکند. زنی که قدرت تغییر دارد و روی مردش اثرگذار است. بل عاشق دیوی میشود که جادویش به یک گل سرخ بند است.
این انیمیشن رومانتیک-فانتزی بعد از یک دوره دوباره دیزنی را احیا کرد. انیمیشنی که غنای رومانتیک آن فوقالعاده است و قطعات موسیقی آن دلرباست.
۲۰. شیر شاه
عنوان اصلی: The Lion King
سال تولید: ۱۹۹۴
کارگردان: راجر الرز، راب مینکوف (محصول دیزنی)
امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
برای این که ببینید چهقدر انیمیشن مهمی است همین بس که امسال یکی از بازسازیهای دیزنی به آن اختصاص پیدا کرد. فیلمی که همه در مقایسه با انیمیشناش به آن امتیاز کمی دادند. انیمیشن حالا کلاسیک شدهی دیزنی توانست یکبار دیگر نام این کمپانی را که کمکم میرفت زیر سایهی پیکسار و دریمورکز و انیمههای ژاپنی استودیوی گیبلی قرار بگیرد، زنده کرد.
دان هان از مدیران دیزنی دربارهی ساخت انیمیشن «شیر شاه» به یاد میآورد که: «ما اول «شیرشاه» را به شکل یک پروژهی کوچک دیده بودیم چون در آن زمان استودیوی دیزنی باید خیلی کم ریسک میکرد.
قصهی فیلم درباره توله شیری بود که عمویش او را هدف قرار میدهد تا بکشد و صاحب تاج و تخت شود. همه چیز بر اساس آهنگی از التون جان ساخته شد. مردم وقتی ایدهی اصلی فیلم را میفهمیدند فقط میگفتند: «چی؟قصه یک بچه شیر؟ خب موفق باشید!» اما ذائقهی تماشاگران بعد از نمایش فیلم آن را پسندید و احساساتشان را تحریک کرد.» واقعیت همین بود.
دیزنی کار روی دو پروژهی «پوکوهانتس» و «شیرشاه» را با هم شروع کرد. بیشتر انیماتورهای قدیمی و معتبر دیزنی سراغ «پوکوهانتس»رفتند چون معتقد بودند «شیرشاه» پروژهی شکستخوردهای است و سرمایهگذاری روی «پوکوهانتس» معقولتر است. آنهایی که کار روی پروژه را قبول کردند هم به داستانش خیلی مطمئن نبودند و به همین دلیل میخواستند بیشتر از نظر بصری تواناییشان را نشان بدهند. آنها به کشیدن تصاویر حیوانات علاقمند شده بودند. بیشتر انیماتورهای اصلی اولین کارشان بود. این انیماتورها شروع به مطالعهی عادت زندگی حیوانات واقعی کردند تا بتوانند کاراکترها و محیط را براساس آن طراحی کنند. موقعی که انیمیشن تمام شد اولین تریلری که از آن بیرون آمد سکانس افتتاحیهی فیلم با آهنگ «چرخهی زندگی» بود. یکی از سکانسهایی که حالا در سینما تبدیل به کالت شده است. واکنش مخاطبان مشتاقانه و پرشور بود.
با این حال دیزنی آنقدر نگران این انیمیشن بود که پیش از نمایش همگانی ۱۱ نمایش آزمایشی روی پردهی سینماها برد تا واکنش مخاطبان را ارزیابی کند. شرکتهای زیادی از برگر کینگ گرفته تا نستله اسپانسرهای پخش «شیر شاه» شدند. سال ۱۹۹۴ دیزنی یک میلیارد دلار عایدی کسب کرد که بخشی از آن مربوط به فروش خود انیمیشن بود و بخش دیگری هم به همه محصولات تجاری تعلق داشت که به گونهای در ارتباط با این انیمیشن دیزنی بودند و باید حقوق کمپانی سازنده را پرداخت میکردند.
بعد از اکران اول، نسخهی ویدیویی انیمیشن برای فروش و تماشا در خانهها به بازار آمد. زمانی که هنوز دیویدی و سیدی مرسوم نشده بود. اما حالا دیگر نسخهی بلوری سه بعدی آن را هم میتوانید پیدا کنید. منتقدان هم فیلم را ستایش کردند. فیلمی که احساسات تماشاگرانش را به غلیان درمیآورد و غنای بصری فوقالعادهای هم داشت و انیماتورهای دیزنی برای کشیدن کاراکترها و محیط پسزمینه سنگ تمام گذاشته بودند. واشنگتنپست نوشت که این انیمیشن دستاوردی تاثیرگذار و حتی ترسناک است. ژوئن سال ۲۰۱۱ نشریه تایم آن را جزو ۲۵ انیمیشن برتر تاریخ سینما معرفی کرد. فیلم البته نشانههای آشکاری هم به یکی از انیمههای زیبای ژاپنی در دهه شصت به نام «امپراطور جنگل» دارد. البته کارگردان «شیر شاه» بعدتر گفت که حتی اسم این انیمیشن را هم نشنیده بوده چه برسد که آن را دیده باشد. خیلی صادقانه اعتراف کرد که اگر آن انیمه الهامبخشاش بود حتما این را میگفت.
۲۱. مدفن کرمهای شبتاب
عنوان اصلی: Grave of the Fireflies
سال تولید: ۱۹۸۸
کارگردان: ایزائو تاکاهاتا
امتیاز متاکریتیک: ۹۴ از ۱۰۰
داستان پسر نوجوانی که به همراه خواهر کوچکترش در زمان جنگ جهانی دوم در ژاپن برای بقا تلاش میکنند. این انیمیشن اقتباسی از یک داستان کوتاه است. اول کار قرار بود یک فیلم سینمایی از روی داستان ساخته شود اما نویسنده معتقد بود که کودکان معاصر نمیتوانند به طرز متقاعدکنندهای حس و حال واقعی بچههای قصه را دربیاورند. وقتی ساخت نسخهی کارتونی به نوساکا، نویسندهی داستان پیشنهاد شد، اول کار تعجب کرد. اما بعد از دیدن استوری بوردها متقاعد شد که هیچ راه دیگری برای ساخته شدن این داستان به جز شیوهی انیمیشن وجود ندارد. همانطور که از یک قصهی مربوط به جنگ جهانی دوم با قهرمانان کودک انتظار داریم این انیمیشن تکاندهنده و اشکآور است.
۲۲. چگونه اژدهای خود را تربیت کنید
عنوان اصلی: How to Train Your Dragon
سال تولید: ۲۰۱۰
کارگردان: دین دبلوا، کریس ساندرز
امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
داستان وایکینگ بیچارهای که مشتاق است اژدهایان را شکار کند اما در کمال تعجب با یکی از اژدهایان دوست میشود و یاد میگیرد که این مخلوقات ممکن است پیچیدهتر از چیزی باشند که او فکرش را میکرده. او دربارهی رفتارهای اژدهایان چیزهای زیادی یاد میگیرد اما طبعا این رفتار جدید از سمت دوستان و خانوادهاش پذیرفته نیست. یکی از مهمترین انیمیشنهای تولیدی توسط دریم ورکز همین فرنچایز «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید؟» است. این انیمیشن پرفروشترین محصول کارتونی دریمورکز در گیشهی سینماهای آمریکا و کاناداست. منتقدان معتقد بودند که فیلمنامهی این انیمیشن از عمق خاصی برخوردار است. بعدتر دو دنبال روی انیمیشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید؟» ساخته شد.
۲۳. شاهزاده خانم مونونوکه
عنوان اصلی: Princess Mononoke
سال تولید: ۱۹۹۷
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
انیمیشن فانتزی تاریخی حماسی ژاپنی که توسط استودیوی جیبلی ساخته شده و نویسندهاش هم خود میازاکی است. انیمیشن در دورهی موروماچی ژاپن اتفاق میافتد که به سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۵۷۳ اطلاق میشود که ژاپن تحت سلطهی خاندان آشیکاگا یا موروماچی بود. اما میازاکی همانطور که مشخصهی کارهایش است المانهای فانتزی هم به داستان اضافه کرده. آشیتاکا پسر جوانی است که به دنبال یافتن درمانی برای طلسم تاتاریگامی دست به سفری خطرناک میزند. در این سفر او خودش را وسط جنگی میان الهههای جنگل و تاتارای دلقک پیدا میکند. از آن طرف در مسیر جستجوهایش با مونونوکه دیدار میکند. ایدهی اولیهی این انیمیشن مربوط به دههی ۷۰ است وقتی میازاکی طرحهایی کشیده بود از داستان شاهزادهای که با یک دیو در جنگل زندگی میکرد. در پیدا کردن متریال تصویری برای این قصه مشکلاتی وجود داشت چون برخی از جلوههای بصری پیشتر در فیلم «همسایه من تورتورو» به کار رفته بود. این انیمیشن پرفروشترین فیلم گیشههای ژاپن در سال ۱۹۹۷ شد.
۲۴. همسایه من توتورو
عنوان اصلی: My Neighbor Totoro
سال تولید: ۱۹۸۸
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
در نظرسنجی امپایر دربارهی بهترین فیلمهای تاریخ سینما این انیمیشن فانتزی میازاکی رتبهی ۴۱ام را دارد و میان انیمیشنها بالاترین رتبه را داراست. در ژاپن دههی ۵۰ پروفسور کوزاکابه، استاد دانشگاه و دو دخترش زندگی میکنند. آنها به تازگی به خانهای نقل مکان کردهاند که نزدیک بیمارستانی است که مادر بچهها در آن بستری است. ارواح کوچکی در این خانه زندگی میکنند. وقتی دخترها تازه در خانه جا افتادهاند پدرشان دنبال خانهی دیگری میگردد. یکی از دخترها با دو تا از روحها دوست میشود. یکی از این روحها با صدای عجیب و غریبی خودش را معرفی میکند که دختر آن را توتورو میشنود. این انیمیشن فیلمی دلگرمکننده و شاهکاری احساساتی است.
۲۵. در جستوجوی نیمو
عنوان اصلی: Finding Nemo
سال تولید: ۲۰۰۳
کارگردان: اندرو استانتون، لی آنکریچ
امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
مرلین دلقکماهی است که همسرش و همهی تخمهای بچههایش را در حملهی ماهیهای بزرگتر از دست داده و فقط پسرش نیمو برای او باقی مانده. به همین دلیل هم مارلین همیشه نگران نیموست و بیش از حد از او مراقبت میکند اما نیمو دلش میخواهد جهان را تجربه کند و از خانهشان بیرون برود. در نهایت یک روز نیمو از خانه دور میشود و به دام ماهیگیرها میافتد. مرلین کل اقیانوس را در جستوجوی نیمو طی میکند و این وسط دوستانی پیدا میکند و البته اتفاقات هیجانانگیز و ترسناکی هم برایش میافتد. این انیمیشن کامپیوتری جهان زیر آب را با جزییات زیادی به تصویر کشید و به همین دلیل به لحاظ بصری به خصوص تحسین منتقدان سینمایی را برانگیخت. برای ما البته تم داستانیاش خیلی شبیه به «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی است. انیمیشن «در جستوجوی نیمو» آنقدر موفق بود که اسپینآف «در جستوجوی دوری» دربارهی یکی از ماهیهایی که مرلین سر راهش میبیند بعد از آن ساخته شد.
۲۶. کارخانهی هیولاها
عنوان اصلی:Monsters, Inc.
سال تولید: ۲۰۰۱
کارگردان: پیت داکتر، لی آنکریچ، دیوید سیلورمن
امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
برای تامین برق شهر هیولاها قانون این است که هیولاها باید بچهها را بترسانند تا از فریاد بچهها انرژی ژنراتورها تولید شود. همهی هیولاها تلاششان بر این است که ترسناکتر از بقیه به نظر برسند. بچهها برای هیولاها حکم سم دارند و وقتی یک بچه به صورت اتفاقی به کارخانهی هیولاها راه پیدا میکند، سالیوان و مایک که دو تا هیولا هستند که بقیه خیلی تحویلشان نمیگیرند متوجه میشوند که اوضاع ممکن است جور دیگری با بچهها پیش برود. ایدهی اریجینال و جذاب این انیمیشن منتقدان و مخاطبان را تحتتاثیر قرار داد. این انیمیشنی با داستانی مدرن برای همهی سنین بود. برای بزرگترهایی که برای دیدن این انیمیشن با بچههایشان رفتند عجیب بود که خودشان هم چه اوقات خوشی را میگذرانند.
۲۷. قلعهی متحرک هاول
عنوان اصلی: Howl’s Moving Castle
سال تولید: ۲۰۰۴
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۸۰ از ۱۰۰
وقتی زن جوان بیاعتماد به نفسی توسط یک جادوگر معاند طلسم میشود و چهرهاش به یک پیرزن تغییر میکند، تنها شانس او برای شکستن طلسم وابسته به جادوگری جوان و افراطی است که با همراهانش در یک قلعهی متحرک زندگی میکنند. شاید خیلیها ندانند که این انیمیشن میازاکی اقتباسی از یک داستان فانتزی نوشتهی یک نویسندهی انگلیسی است که سال ۱۹۸۶ برای اولینبار منتشر شد. سال ۲۰۱۳ میازاکی در گفتوگویی ابراز کرد که «قلعهی متحرک هاول» انیمیشن محبوب خودش است. پیام میازاکی در انیمیشن «قلعهی متحرک هاول» این است که زندگی به هر حال ارزش زیستن دارد. فیلم به لحاظ تماتیک با منبع اقتباسیاش تفاوت دارد. تصاویر استادانهی فیلم مسحورتان میکند. پیرنگ انیمیشن هم پیچ و خم زیادی دارد که گاهی ممکن است جزییاتش را ار دست بدهید.
۲۸. نائوشیکا از دره باد
عنوان اصلی: Nausicaä of the Valley of the Wind
سال تولید: ۱۹۸۴
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
انیمهی ژاپنی که اقتباسی از مانگایی است که ۱۹۸۲ منتشر شده. اولین همکاری جو هیسایشی آهنگساز با میازاکی که خیلی خوب یکدیگر را درک میکنند. قصهی این انیمیشن فانتزی علمی-تخیلی هزار سال بعد از یک جنگ بزرگ روایت میشود. جنگی که باعث نابودی بخش بزرگی از جهان و تمدن بشر شده است. نائوشکا شاهزاده خانم درهی باد است که جنگل و موجودات آن را کشف کرده و با آنها ارتباط برقرار میکند. او امیدوار است بین انسانها و مخلوقات جنگل صلح ایجاد کند تا آنها بتوانند با آرامش کنار یکدیگر زندگی کنند. میازاکی در ساخت این انیمیشن از داستانهای تالکین تا آیزاک آسیموف بهره برد. این انیمیشن در نظرسنجیها بارها به عنوان یکی از بهترین انیمیشنهای ژاپنی انتخاب شده است.
۲۹. شش قهرمان بزرگ
عنوان اصلی: Big Hero 6
سال تولید: ۲۰۱۴
کارگردان: دان هال، کریس ویلیامز
امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
انیمیشن کامپیوتری ابرقهرمانی که محصول والتدیزنی است و اقتباسی آزاد از کمیکبوک مارول است. این انیمیشن ۵۴ امین فیلم استودیوی دیزنی به شمار میرود. داستان رباتی با ابعاد غیرمعمول که میتواند باد شود و ارتباطش با هیرو که یک پسر ۱۴ سالهی نابغه است. این دو نفر با هم تیمی را تشکیل میدهند و تعدادی از دوستان هیرو هم به این تیم میپیوندند تا کنار هم عملیات هیجانانگیزی انجام بدهند. این اولین انیمیشن دیزنی بود که کاراکتر آن از جهان مارول میآمد. منتقدان میگفتند که فیلم به طرز راضیکنندهای سرگرمکننده است و به لحاظ بصری هم انیمیشن زیبایی از کار درآمده.
۳۰. شرک
عنوان اصلی: Shrek
سال تولید: ۲۰۰۱
کارگردان: اندرو آدامسن، ویکی جنسون
امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
انیمیشن «شرک» که در ابتدای قرن بیست و یکم ساخته شد یک اتفاق بود که در حقیقت طعنهای بزرگ به همهی انیمیشنهای درخشانی بود که پیش از این دیده بودیم. قهرمان انیمیشن یک غول سبز زشت بی شاخ و دم ولی شوخطبع بود و رفقایش یک خر پرحرف و گربهی چکمه پوش بودند. داستان لرد بدجنسی که موجودات افسانهای را به باتلاق یک غول غرغرو تبعید میکند و غول مجبور میشود برای پس گرفتن آسایشش شاهزاده خانم را پیدا کند و نجات بدهد. این انیمیشن هم اقتباس آزاد از کتابی به همین نام بود که سال ۱۹۹۰ منتشر شد. «شرک» اولینبار در جشنوارهی کن به نمایش درآمد و برای به دست آوردن نخل طلا تلاش کرد. «شرک» انیمیشنی برای بچههای نسل جدید بود که پیامی فراتر از زیبایی و مهربانی میداد. ریتم تند و شوخطبعی آن منتقدان و مخاطبان را راضی کرد.
۳۱. گیسوکمند
عنوان اصلی: Tangled
سال تولید: ۲۰۱۰
کارگردان: بیرون هاوارد، ناتان گرنو
امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
انیمیشن «گیسوکمند» اقتباس آزاد دیزنی از یک افسانهی قدیمی آلمانی به نام «راپونزل» است که برادران گریم آن را مکتوب کردند. این انیمیشن که به شیوهی سه بعدی کامپیوتری ساخته شده مربوط به وقتی است که یک جادو گلهایی را پرورش میدهد که خاصیت التیام و درمانی دارند. زنی به نام مادر گوتل یکی از این گلها را برمیدارد و برای قرنها از آن برای جوان ماندن استفاده میکند. اما سربازان پادشاه برای درمان ملکهشان که باردار نمیشود گل گوتل را از او میگیرند. وقتی دختر زیبای پادشاه و ملکه به دنیا میآید گوتل که متوجه شده موهای دخترک همان خاصیت گلها را دارند، او را میدزدد و بالای قلعهای زندانی میکند که هیچ دری ندارد و فقط وقتی دختر گیسوان بلندش را از پنجره بیرون میاندازد خود گوتل میتواند پیشش برود.
۳۲. علاءالدین
عنوان اصلی: Aladdin
سال تولید: ۱۹۹۲
کارگردان: ران کلمنتز، جان ماسکر
امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
سیامین انیمیشن دیزنی در دورهی رنسانس این استودیو برمبنای یکی از افسانههای هزار و یکشب ساخته شد. رابین ویلیامز فقید صداپیشهی نقش غول چراغ جادو بود که کارش در این انیمیشن بسیار هم تحسین شد. موسیقی و ترانهی این انیمیشن هم برندهی جایزهی اسکار و هم جایزهی گرمی شدند و میان انیمیشنهای دیزنی تنها کاری است که توانسته جایزهی گرمی را کسب کند. داستان جعفر وزیر بدجنس شاه که دنبال چراغ جادو میگردد که در غاری مخفی شده. از آن طرف شاهزاده خانم جاسمین از اینکه مجبور است بخاطر قوانین با یک شاهزاده ازدواج کند و عشق این وسط نقشی ندارد ناراحت است و از قصر فرار میکند. چراغ جادو دست یک دزد خردهپای خیابان گرد میافتد و جنگی بر سر این چراغ و البته به دست آوردن دل جاسمین میان علاءالدین و جعفر اتفاق میافتد. نقاشیهای زیبای این انیمیشن و موسیقی آن جزو نکاتی بودند که منتقدان یکصدا در مورد آنها لب به تحسین گشودند.
۳۳. قلعهای در آسمان
عنوان اصلی: Castle in the Sky
سال تولید: ۱۹۸۶
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۷۸ از ۱۰۰
باز هم یک انیمیشن ژاپنی دیگر از هایائو میازاکی که فانتزی ماجراجویانهای است. داستان یک پسر و دختر جوان با یک کریستال جادویی که باید در جستوجوی یک قلعهی شناور در آسمان با دزدان دریایی و ماموران خارجی مسابقه بدهند. منتقدان معتقد بودند که روایت این انیمیشن پا به پای تصاویر آن درخشان و غنی است. این انیمیشنی است که تمام نقاط قدرت کارهای استودیوی جیبلی را در خودش دارد. فروشش هم در گیشهی سینماهای ژاپن و هم در باکسآفیس آمریکا خیلی خوب بود و در فهرست بهترین انیمههای ژاپنی مجلههای متعدد قرار گرفت.
۳۴. آکیرا
عنوان اصلی: Akira
سال تولید: ۱۹۸۸
کارگردان: کاتوشیور اوتومو
امتیاز متاکریتیک: ۶۷ از ۱۰۰
بالاخره در فهرستمان به یک انیمهی ژاپنی رسیدیم که نه کار میازاکی است و نه محصولی از استودیوی جیبلی. «آکیرا» براساس مانگایی از خود اوتومو، کارگردانش تولید شده که شش سال قبل آن را منتشر کرده بود. نکتهی جالب اگر الان آن را ببینید این است که خبر از ویرانشهری در سال ۲۰۱۹ میداد که تمدن بشری نابود شده. انیمیشن داستان سرکردهی یک گروه موتورسوار است که دوست دوران کودکیاش بعد از یک تصادف با موتور صاحب قدرتهای عجیب و غریبی شده و به لحاظ روحی هم جامعهستیز است. فقط یک نوجوان و رفقای موتورسوارش میتوانند او را متوقف کنند. در باکس آفیس ژاپن ششمین فیلم پرفروش آن سال شد. منتقدان خشونت خونین و تکاندهندهی آن را پدیده خطاب کردند و «آکیرا» را آغازگر انیمههای مدرن لقب دادند.
۳۵. یخزده
عنوان اصلی: frozen
سال تولید: ۲۰۱۳
کارگردان: کریس باک، جنیفر لی
امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰
این انیمیشن موزیکال فانتزی محصول دیزنی است و اقتباس آزادی از داستان «ملکهی برفی» هانس کریستین اندرسون است که دیزنی ید طولایی در دستکاری و شیرین کردن قصههای تلخ و زیبای اندرسون در انیمیشنهایش دارد. ماجرا داستان دو خواهر به نام آنا و الساست. السا که خواهر بزرگتر است از کودکی دارای قدرتی جادویی است که به هر چیزی دست بزند آن را تبدیل به یخ میکند. به همین دلیل علیرغم علاقهی دو خواهر به یکدیگر پدر و مادرشان آنها را جدا از هم نگه میدارند. تا اینکه پدر و مادر در حادثهای میمیرند و السا به عنوان خواهر بزرگتر باید ملکهی قلمرویشان بشود اما در روز تاجگذاری راز او لو میرود و السای عصبانی باعث میشود همه جا یخ بزند و از شهر فرار میکند. نکتهی انیمیشن به جز آهنگها و تصاویر زیبایش و کاراکترهای فرعی جذاب مثلا اولاف آدم برفی این است که اینجا برخلاف انیمیشنهای قبلی دیزنی عشق در حقیقت آن چیزی است که میان دو خواهر جریان دارد. «یخزده» پرفروشترین انیمیشن سال ۲۰۱۳ شد و در گیشه و نزد منتقدان بسیار موفق عمل کرد.
۳۶. بازیگر هزاره
عنوان اصلی: Millennium Actress
سال تولید: ۲۰۰۱
کارگردان: ساتوشی کون
امتیاز متاکریتیک: ۷۰ از ۱۰۰
انیمیشن درام ژاپنی که تولید کمپانی مدهاوس است. اقتباسی آزاد از زندگی دو بازیگر زن مشهور سینمای ژاپن ستسوکه هارا و هیدکو تاکامینه. انیمیشن داستان دو مستندساز را روایت میکند که در حال پرس و جو دربارهی زندگی اسطورههای بازیگری هستند. در حالی که داستان زندگی این بازیگران روایت میشود مرز میان حقیقت و سینما از بین میرود. فیلم در گیشهی آمریکا چندان موفقیتی نداشت و البته یک دلیلش این بود که «بازیگر هزاره» انیمیشنی بزرگسالانه است. کنت توران در لسانجلس تایمز نوشت که این انیمیشن اندیشهای در جایگاه سینما در زندگی شخصی و ناخودآگاه جمعی ماست.
۳۷. والس با بشیر
عنوان اصلی: Waltz with Bashir
سال تولید: ۲۰۰۸
کارگردان: آری فولمن
امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
این انیمیشن درام جنگی بزرگسالانه در سبک داکیو-درام (درامهای مستندگونه) است که به شیوهی انیمیشن تصویرگری شده و با بقیهی کارتونهای این فهرست چه انیمیشنهای مخصوص کودکان و چه انیمیشنهایی برای دو مخاطب کودک و بزرگسال تفاوت دارد. «والس با بشیر» تلاش کارگردانش را برای یافتن خاطرات گمشدهاش از روزهایی که در جنگ ۱۹۸۲ لبنان سرباز بوده تصویر میکند. لیست بهترین انیمیشنهای دنیا قطعا به چنین گزینهای هم نیاز دارد.
۳۸. کابوس قبل از کریسمس
عنوان اصلی: The Nightmare Before Christmas
سال تولید: ۱۹۹۳
کارگردان: هنری سلیک
امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰
انیمیشن موزیکال سیاه فانتزی به روش استاپموشن که تهیهکنندهی آن تیم برتون بود و آنقدر جهان سیاه و ترسناکی بود که در پوسترهای فیلم موقع نمایش نوشته شد که تماشایش به کودکان توصیه نمیشود. داستان در شهری فانتزی و خیالی به نام هالووین اتفاق میافتاد که ساکنان آن هیولاها بودند. پادشاه کدو حلوایی هر سال شهر را برای برگزاری مراسم هالووین هدایت میکند اما امسال از آن روتین همیشگی خسته شده و دلش یک اتفاق جدید میخواهد. وقتی در جنگل گشت میزند دری را به تعطیلات دیگر پیدا میکند و وارد جهان کریسمس میشود. اهالی شهر هالووین که از ایدهی برگزاری کریسمس خبر ندارند همه چیز را با مراسم هالووین خودشان مقایسه میکنند. بودجهی ساخت این انیمیشن از همهی بلاکباسترهای دیزنی کمتر بود و از آن توقع فروش زیادی نمیرفت درنهایت هم در باکس آفیس گیشهی متوسطی داشت. راجر ایبرت جلوههای ویژهی این انیمیشن را چیزی در حد انقلابی دانست که زمانی «جنگ ستارگان» در تاریخ سینما ایجاد کرده بود.
۳۹. غول آهنی
عنوان اصلی: The Iron Giant
سال تولید: ۱۹۹۹
کارگردان: برد بیرد
امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
انیمیشن علمی-تخیلی که اولین کار برد بیرد، از چهرههای تاثیرگذار پیکسار، در مقام کارگردان بود. انیمیشن براساس رمان «مرد آهنی» تد هیوز است که سال ۱۹۶۸ منتشر شده بود. جنیفر انیستون و ون دیزل جزو صداپیشگان این انیمیشن هستند. داستان این کارتون جذاب در دورهی جنگ جهانی سرد و سال ۱۹۵۷ اتفاق میافتد. کاراکتر مرکزی فیلم پسر جوانی به نام هوگارت است که یک روبات بیگانهی غولآسا را کشف کرده و با او دوست میشود. به کمک آرتیستی به اسم دین، هوگارت تلاش میکند که جلوی ارتش آمریکا و یک افسر پارانویید را بگیرد تا نتوانند غول را پیدا کرده و نابود کنند. به گفتهی منتقدان انیمیشن گرانبهای «غول آهنی» از پس یک سوژهی جاهطلبانه و روابط پیچیدهی انسانی برمیآید. طرحهای زیبا و دست محکم برد بیرد در طراحی و کارگردانی هم قابل ستایش است.
۴۰. کتاب جنگل
عنوان اصلی: Jungle book
سال تولید: ۱۹۶۷
کارگردان: ولفگانگ ریترمن
امتیاز متاکریتیک: ۶۵ از ۱۰۰
«کتاب جنگل» اقتباسی از کتابی است که رودیارد کیپلینگ سال ۱۸۹۴ نوشت اما نکتهی جالب اینکه در داستانهای قدیمی ایرانی و عربی هم قصهای مشابه داریم دربارهی بچهی آدمی که در جنگل بزرگ میشود. موگلی کودک وحشی است که نمیدانیم چطور در جنگل رها شده و توسط یک گرگ پیدا شده و شبیه یکی از بچههای گرگ بزرگ و تربیت میشود. این وسط یک ببر شیطانی به اسم شیرخان وجود دارد که میخواهد موگلی را نابود کند اما دوستهای او که یک خرس و یک پلنگ هستند از او محافظت میکنند و البته پلنگ او را تشویق میکند که پیش انسانها برگردد. بخشی از نقدهای مثبتی که بلافاصله بعد از پخش انیمیشن منتشر شد تحتتاثیر نوستالژی مرگ والت دیزنی بود اما سالها بعد از آن هم منتقدان در یک بازنگری روی انیمیشن نوشتند که از آن آثاری است که اگر نگوییم کاملا بیغلط، کم غلط است.
۴۱. پرسپولیس
عنوان اصلی: Persepolis
سال تولید: ۲۰۰۷
کارگردان: مرجانه ساتراپی
امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
مرجانه ساتراپی که نویسندهی رمانهای گرافیکی و دو رگهی ایرانی-فرانسوی است یک کتاب گرافیکی به اسم «پرسپولیس» نوشت که در حقیقت قصهی زندگی خودش بود. بعد تصمیم گرفت انیمیشنی از روی آن بسازد که البته بیشتر از کارتون کودکانه یک انیمیشن بزرگسالانه است. فیلم دربارهی دختری است که در سنین نوجوانی و بلوغ است که انقلاب ایران و بعد از آن هم جنگ و بمباران شهرها رخ میدهد. پدر و مادرش او را به اتریش و به مدرسهای کاتولیک میفرستند اما قضاوتهای سخت کاتولیکها مرجانه را به ستوه میآورد. عاقبت هم توهین او به یک راهبه باعث اخراجش از مدرسه میشود و او دائم بین خانههای مختلف سرگردان است. این انیمیشن سیاه و سفید نامزد جایزهی اسکار شد و امتیازات خوبی دریافت کرد.
۴۲. پورکو روسو
عنوان اصلی: Porco Rosso
سال تولید: ۱۹۹۲
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
انیمیشن کمدی ماجراجویانه که اقتباسی از مانگای آبرنگی است که خود میازاکی سال ۱۹۸۹ منتشر کرده بود. پیرنگ انیمیشن دربارهی مبارز سابق ایتالیایی در جنگ جهانی اول است که حالا به عنوان شکارچی جایزه بگیر برای خودش کار میکند. اما یک طلسم او را تبدیل به خوکی میکند که البته هنوز رفتارهای انسانی دارد. او که زمانی اسمش مارکو پاگو بوده حالا با اسم پورکو روسو که کلمهای ایتالیایی برای خوک قرمز رنگ است شناخته میشود. فیلم اول کار قرار بود یک اثر کوتاه برای خط هوایی ژاپن باشد اما کمکم خردهپیرنگهای دیگری به آن اضافه شد و آن را به شکل فیلم بلند درآوردند. این یکی از معدود انیمیشنهای میازاکی است که در آن تاریخ و جغرافیا به شکل دقیقی مشخص شده و بخش زیادی از داستانش میتوانست در جهان واقعی اتفاق بیفتد. منتقدان معتقدند در حق این فیلم استودیو جیبلی بیانصافی شده و کمتر از چیزی که باید قدر دیده است.
۴۳. داستان اسباببازی ۲
عنوان اصلی: Toy Story 2
سال تولید: ۱۹۹۹
کارگردان: جان لسهتر، لی آنکریچ، اش برانون
امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
بعد از موفقیت «داستان اسباببازی» به عنوان اولین انیمیشنی که کاملا به شیوهی کامپیوتری ساخته شد پیکسار تصمیم گرفت که اولین فرنچایزش را رقم بزند و دنبالهای برای آن بسازد. در این قسمت باز و وودی دیگر رابطهی خوبی با یکدیگر دارند. وودی توسط یک کلکسیونر اسباببازی دزدیده میشود. باز و بقیهی رفقا تصمیم میگیرند وودی را نجات بدهند. اما حالا وودی که دوستانی هم در موزه پیدا کرده وسوسه شده که برای همیشه آنجا بماند تا از این طریق به جاودانگی برسد. قسمت دوم «داستان اسباببازی» به لحاظ مفاهیم مطرح شده حتی عمیقتر از قسمت اول آن از کار درآمد و هم مخاطبان و هم منتقدان را راضی کرد.
۴۴. رالف خرابکار
عنوان اصلی: Wreck-It Ralph
سال تولید: ۲۰۱۲
کارگردان: ریچ مور
امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰
انیمیشن کمدی کامپیوتری والت دیزنی داستان کاراکتر شریر یک بازی کامپیوتری را روایت میکند که در جهان بازی علیه نقش منفی خودش شورش میکند و آرزویش این است که به جای بدمن، تبدیل به قهرمان شود. بودجهی تولید این انیمیشن ۱۶۵ میلیون دلار بود که در مقابل ۴۷۱ میلیون دلار در جهان فروش کرد که موفقیت خوبی محسوب میشد. از آن طرف هم در گلدن گلوب و هم در اسکار نامزد دریافت جایزهی بهترین انیمیشن شد. شش سال بعد دنبالهای هم روی آن ساخته شد به نام «رالف اینترنت را خراب میکند». منتقدان هم دوستش داشتند و ابراز کردند که این انیمیشن هم به درد کودکان میخورد و هم بزرگسالانی که سنشان آنقدر هست که ارجاعات فیلم به جهان بازیهای کامپیوتری قدیمی را درک کنند.
۴۵. پونیو
عنوان اصلی: Ponyo
سال تولید: ۲۰۰۸
کارگردان: هایائو میازاکی
امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
هشتمین فیلمی که میازاکی برای استودیوی جیبلی کارگردانی کرد و دهمین فیلم او در مقام کارگردان. پونیو یک ماهی طلایی است که از اقیانوس فرار کرده. پونیو در یک بطری گیر میافتد و به ساحل میرسد و توسط یک پسر ۵ ساله نجات پیدا میکند. پونیو و سوسوکه با هم رفیق میشوند. پونیو دوست دارد تبدیل به یک دختربچه بشود اما استفادهی او از جادو باعث انهدام و خرابی میشود. فیلم بعد از اکران تبدیل به پنجمین انیمهی پرفروش در کل جهان شد. عناصر تماتیک فیلم ساده هستند و به لحاظ بصری واقعا چشمنواز است. منتقد تایمز در جشنوارهی ونیز دربارهی فیلم نوشت: «این انیمیشن داستانی پرملات و بینظم است که توسط یک نوزاد بیش فعال روایت شده». و البته این جمله را من باب تحسین نوشت و به فیلم هم ۴ ستاره از ۵ داد.
۴۶. کورالین
عنوان اصلی: Coraline
سال تولید: ۲۰۰۹
کارگردان: هری سلیک
امتیاز متاکریتیک: ۸۰ از ۱۰۰
انیمیشنی که به روش استاپ موشن در ژانر وحشت ساخته شده و اقتباسی از نوولایی به همین نام از نیل گیمن است. این اولین فیلمی است که توسط استودیو لایکا تولید شد. داستان دختری به نام کورالاین که پشت یک در مخفی در خانهی جدیدشان دنیای موازی ایدهآلی را کشف میکند. اما وقتی جلو میرود متوجه میشود که این دنیای ایدهآل رازهای سیاه و گناهآلودی هم در خودش دارد. این انیمیشن سومین استاپ موشن پرفروش در جهان بعد از «فرار جوجهای» و «والاس و گرومیت: نفرین موجود خرگوش» شد. فیلم نامزد جایزههای اسکار و گلدن گلوب شد. گیمن از طرفداران فیلم «کابوس پیش از کریسمس» هری سلیک بود و به همین دلیل بعد از نوشتن کتاب «کورالاین» با طیب خاطر کتاب را به سلیک واگذار کرد که از روی آن اقتباس کند. البته متریال کتاب برای یک فیلم بلند کافی نبود و خود سلیک کاراکترهایی را به آن اضافه کرد. داستان خیالپردازانهی گیمن به همراه هنر استاپ موشن طراحان منتقدان را مجذوب کرد.
۴۷. چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟
عنوان اصلی: Who Framed Roger Rabbit
سال تولید: ۱۹۸۸
کارگردان: رابرت زمهکیس
امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
کمدی اسرارآمیزی که ترکیب انیمیشن و فیلم لایو اکشن است. فیلم اقتباسی آزاد از کتاب «چه کسی راجر خرگوشه رو سانسور کرد؟» بود که سال ۱۹۸۱ منتشر شد. همان سال والت دیزنی حقوق اقتباس از کتاب را خریداری کرد. در حالی که زمهکیس فیلم را کارگردانی میکرد، ریچارد ویلیامز انیماتور کانادایی را برای نظارت روی سکانسهای انیمیشن آوردند. از نظر مردم و منتقدان این انیمیشنی پیشگامانه و ساختارشکن بود. داستان انیمیشن در جهانی اتفاق میافتد که جمعیت آن از کاراکترهای انسانی و کارتونی تشکیل شده بود. یک کارآگاه خصوصی به نام ادی به همراهش برادرش تدی همکاری تنگاتنگی با کاراکترهای کارتونی داشت اما بعد از کشته شدن برادرش دچار افسردگی شد و به الکل اعتیاد پیدا کرد. سال ۱۹۴۷ رئیس استودیوی کارتون مارون از عملکرد ضعیف اخیر یکی از ستارههایش به نام راجر خرگوشه نگران است. مارون ادی را استخدام میکند تا دربارهی همسر راجر تحقیق کند. منتقدان شوخطبعی، جلوههای بصری، فیلمنامه و بازیهای فیلم را ستایش کردند. فیلمی که به گفتهی آنها هم مبدعانه و هم سرگرمکننده است.
۴۸. پاندای کونگفو کار
عنوان اصلی: Kung Fu Panda
سال تولید: ۲۰۰۸
کارگردان: مارک آزبورن، جان استیونسن
امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
نمیتوان لیست بهترین انیمیشنهای دنیا را تدوین کرد و پاندای کونگفو کار را در آن جا نداد. پیام این انیمیشن کمدی اکشن کاملا کلاسیک است. اگر به چیزی که خودت هستی اعتقاد داشته باشی میتوانی به موفقیت برسی. دریم ورکز از جک بلک، ست روگن و آنجلینا جولی به عنوان صداپیشگان این انیمیشن بامزهی دوستداشتنی استفاده کرد. داستان انیمیشن در چین باستان میگذرد که البته همهی ساکنانش حیوانات هستند. قهرمان فیلم پاندایی به نام پو است که شیفتهی کونگ فوست اما خیلی هم بیدست و پاست. وقتی پیشگویی میشود که یوزپلنگ بدنام از زندان فرار خواهد کرد، پو بدون آنکه خودش بخواهد لقب «شوالیه اژدها» را از مردم میگیرد که در پیشگوییها گفته شده قدرت بیحد و اندازهای دارد. اول کار قرار بود این انیمیشن پارودی فیلمهای رزمی باشد اما بعد کارگردان تصمیم گرفت که آن را تبدیل به اکشن-کمدی و سفر قهرمانی کاراکترش کند. این انیمیشن از تمام کارهای قبلی کامپیوتری دریم ورکز پیچیدهتر بود. فیلم بعد از اکران تبدیل به سومین اثر پرفروش گیشهی سینماها در سال ۲۰۰۸ شد و لقب پرفروشترین انیمیشن آن سال را هم به خودش اختصاص داد. منتقدان وفاداری این انیمیشن به محیط و رسوم چینی و سکانسهای اکشن آن را ستایش کردند. آن سال «پاندای کونگفو کار» هم نامزد اسکار شد و هم گلدنگلوب اما رقیب قدری مثل «وال ای» داشت. هر چند پیام فیلم قدیمی است اما شیوهی بیان شوخطبعانهی آن جذاب است.
۴۹. عصر یخبندان
عنوان اصلی: Ice Age
سال تولید: ۲۰۰۲
کارگردان: کریس وج، کارلوس سالدانها
امتیاز متاکریتیک: ۶۱ از ۱۰۰
انیمیشن کامپیوتری ماجراجویانه که اولین فیلم محصول استودیوی بلو اسکای بود. فیلمنامهی آن بارها نوشته شد تا از یک اکشن ماجراجویانه بیشتر به سمت یک کارتون کمدی برود. اسکرات سنجابی است که میخواهد جای امنی پیدا کند تا بلوطش را برای زمستان ذخیره کند. همانطور که تلاش میکند آن را داخل زمین چال کند، ناخواسته باعث شکاف عظیمی در یخها میشود که تا چند مایل ادامه دارد و گیر تعدادی از حیوانات ماقبل تاریخ میافتد که به جنوب مهاجرت کردهاند تا از عصر یخبندان نجات پیدا کنند. دو تا از این حیوانات سید و مندی هستند. سید مثلا میخواهد مستقل زندگی کند و خانوادهاش او را جا گذاشتهاند اما حالا وابسته به مندی ماموت شده است. مندی هم گاهی اوقات اعصابش از دست سید خرد میشود. منتقدان نوشتند: «هرچند «عصر یخبندان» در همان زمین بازی «شرک» و «شرکت هیولاها» قرار میگیرد اما به اندازهی کافی هوشمندانه و بامزه است که روی پای خودش بایستد». فرنچایز «عصر یخبندان» تبدیل به یکی از پولسازترین سری فیلمهای انیمیشنی شد.
۵۰. من نفرتانگیز
عنوان اصلی: Despicable Me
سال تولید: ۲۰۱۰
کارگردان: پیر کافین، کریس رنو
امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰
اولین انیمیشن کمپانی ایلامینیشن کمدی بود که به روش کامپیوتری ساخته شد. گرو یک آدم شریر است که سابقهی طولانی در کارهای مجرمانه دارد اما وقتی رقیب او اهرام ثلاثه را میدزدد غرورش جریحهدار میشود. ارتش او که شامل مینیونهاست و رفیق قدیمیاش که یک پروفسور پیر است تصمیم میگیرند ماه را بدزدند تا اعتبار گرو برگردد. عملیات پرخرجی است و گرو از رئیس بانک تبهکاران وام میگیرد. در حالی که گرو میخواهد از وکتور رقیبش دزدی کند متوجه سه دختر یتیم میشود که میتوانند به او کمک کنند. کمکم گرو در نقش پدر آن دخترها فرو میرود. خلق آن کاراکترهای زردرنگ بامزه یعنی مینیونها خودش حرکت خلاقانهای بود. به آن اضافه کنید ایدهی هوشمندانهی بامزهی اینکه قهرمان انیمیشن یک کاراکتر خبیث باشد. سال ۲۰۲۴ قسمت چهارم «من نفرتانگیز» اکران میشود و از همین جا میتوانید متوجه شوید که چقدر پولساز بوده است.
دربارهی انتخاب بهترین انیمیشنهای جهان
جهان انیمیشنها که قبلا در انحصار دیزنی و چند استودیوی ژاپنی بود حالا بسیار گسترده شده است. علاوه بر این که استودیوهای مختلفی انیمیشن تولید میکنند، گروههای سنی مخاطب انیمیشنها هم بسیار متنوع شده است. حالا دیگر انیمیشنهای چند لایهای موفق هستند که به جز مخاطب کودک، برای بزرگسالان هم حرفهایی برای گفتن داشته باشد.
دیگر مثل سابق نیست که انیمیشنهای دیزنی با مفاهیم سادهای مثل شجاعت و مهربانی طرفدار داشته باشند. حالا مضامین پیچیدهتر شدهاند. به همین دلیل هم انتخاب بهترین کارتونهای جهان کار سختی شده است. ما برای انتخاب بهترین کارتونهای جهان سعی کردهایم هم به مضمون، هم به فرم و هم به تازگی و بدعت توجه کنیم.
دیزنی و بعد از آن پیکسار استودیوهای پیشتاز در ساخت انیمیشنهای برتر هستند و در خارج از آمریکا هم طبعا استودیوی گیبلی ژاپن توانسته گوی سبقت را از بقیه برباید. کشورهای بلوک شرق زمانی انیمیشنهای قابل توجهی میساختند اما از آنجا که اکرانشان محدود بود کمتر دیده شدهاند و به همین دلیل متاسفانه در این فهرست بهترین انیمیشنها جایی ندارند.
سلام به همه،دوستان وقتی بچه بودم یه انیمیشن خیلی قدیمی دیده بودم که واقعا خیلی دوسش داشتم یک سالی میشه دربهدر دنبالشم،داستان اینطوری بود که یه پسر بچه با پدربزرگش توی یه روستا زندگی میکردن،پسره یه گلایدر یا یه همچین چیزی داشت که باید پدال میزد تا پرواز کنه و سفید هم بود،یه شب یه هلیکوپتر بالای دریایی که روبه روی روستا بود درحال پروازه که صورتی رنگ هم بود، یه دختر به اسم پوپلار با موهای بلند و گیس و رنگ آبی میوفته توی آب،پسر بچه میره نجاتش میده و میارش خونه و مردم روستا هم اونجا جمع میشن،ادامه ی داستانو نمیدونم اما یه دزد دریایی با افرادش هم بودن که زیر دریایی داشتو عاشق طلا بود،یه پیرمرد هم بود که یه کریستال آبی داشت (که پدربزرگ اون پسربچه کریستالو درست کرده بود)،لباساش و شنلش تقریبا بنفش بود و ناخناش هم بلد بود سیبیل سفید هم داشت و دستیارش هم اسمش موسکان بود که شاهزاده پوبلارو دستگیر میکنه،لطفا لطفا اگه کسی این انیمیشن رو دیدع یا اسمش رو میدونه بهم اطلاع بده خیلی برام مهمه ممنونم.