ایوان اشپیگل؛ موسس Snapchat، بچهپولدار درهی سیلیکون
در ۲۶ سالگی با ۲٬۱ میلیارد دلار به عنوان مدیر عامل و یکی از بنیانگذاران «اسنپچت» (Snapchat)، جوانترین میلیاردر دنیا بهحساب میآید. در ادامه با زندگینامهی «ایوان اشپیگل» (Evan Spiegel)، همراه دیجیکالا مگ باشید.
«ایوان توماس اشپیگل» یک لسانجلسی است که در ۴ام ژوئن ۱۹۹۰ به دنیا آمده. والدینش هردو وکیل بودند و وضع مالی خوبی داشتند؛ ایوان هم مانند مارک زاکربرگ موسس فیسبوک، زندگی مرفهی داشت و انواع فناوریها و تجهیزات در دسترساش بود. اولین رایانه را وقتی کلاس ششم بود برایش خریدند. علاقهی خاصی به فوتوشاپ داشت. وقت زیادی را در کارگاه هنر دبیرستانشان میگذراند. در همهجا سرک میکشید، حتی از شرکت ردبول پول میگرفت و این ور آن ور تبلیغش را میکرد.
فقط خانهای که در آن زندگی میکردند ۲ میلیون دلار میارزید. ۵ خودروی لوکس در منزل داشتند، از لکسوس تا موستانگ آن هم از نوع عتیقه. در گشتوگذار و سفر هم رویه همین بود؛ مناطق خوشآبوهوای جهان همیشه هدف خانوادهی آنها قرار داشت. بعضی وقتها به همراه پدرش با بالگرد به کانادا میرفت تا اسنوبورد بازی کند.
جایزهی ایوان برای یاد گرفتن رانندگی یک دستگاه کادیلاک اسکالاد (Cadillac Escalade) مدل سال بود. اما ایوان جوان بود و عشق سرعت برای همین از طلاق والدینش نهایت بهره را برد و از مادر یک BMW مدل 550i خواست، آن هم به مبلغ ۷۵ هزار دلار. پدرش، هم آدم متمولی بود و هم به واسطهی شغل وکالت روابط گستردهای داشت؛ این شد که ایوان خیلی راحت و بدون آزمونهای ورودی سخت وارد دانشگاه استنفورد شد تا در آنجا «طراحی محصول» بخواند.
در استنفورد با «بابی مورفی» (Bobby Murphy) آشنا شد که بعدها با هم اپلیکیشن پیامرسان اسنپچت را راه انداختند. اما پیش از خلق اسنپچت، آنها روی چند پروژهی مشترک کار کردند. مورفی، اشپیگل را برای کار طراحی یک شبکهی اجتماعی به کار گرفت. این شبکهی اجتماعی از ایدهی Circles گوگل الهام گرفته بود و نهایتا به نتیجه نرسید. اما برای ایوان این فایده را داشت که شناخته شود و برای کار در txtWeb پیشنهاد کار دریافت کند. هدف پروژهی txtWeb انتشار اطلاعات از وب بهوسیلهی پیامهای متنی بود.
کمی بعد اشپیگل و مورفی که حسابی با هم جور بودند اولین پروژهشان را به نام Future Freshman توسعه دادند. Future Freshman یک نرمافزار آنلاین بود که به هدف کمک در مدیریت اداری آموزشگاه بهوسیلهی مشاوران، والدین و دبیرستانیها شکل گرفته بود. اگرچه این پروژه ابتدا با استقبال مواجه شد باز هم خیلی دوام نیاورد و آخر سر به در بسته خورد. اما هر کدام این شکستها باعث خلق موقعیتهای جدید شد. یکی از همدانشگاهیها به نام «رگی براون» (Reggie Brown) با ایوان تماس گرفت و از او کمک خواست. رگی میخواست تصویری را که قبلا به اشتراک گذاشته بود، بهطور کامل از وب پاک کند ولی موفق نمیشد.
این مساله باعث جرقه زدن ایدهی یک رسانهی اجتماعی جدید شد. ایوان و مورفی روی ایدهی اولیه خود که بعدا اسنپچت (Snapchat) نام گرفت کار کردند و برای توسعهاش به سراغ براون رفتند. ابتدا اسم پروژه به پیشنهاد براون، «پیکابو» (Picaboo) گذاشته شد ولی نتوانست حمایت سرمایهگذاران را جلب کند.
همین موضوع و هم درگیری داخلی سر اینکه اصولا چرا باید کسی بخواهد تصویری را به اشتراک بگذارد که فوری از بین میرود، در تیم آنها اختلاف ایجاد کرد. اما ایوان نظر دیگری داشت؛ او میگفت: «این خیلی باارزش است که لحظاتی را با دیگران به اشتراک بگذاری که میدانی همیشه ادامه ندارد.»
براون تصمیم گرفت از تیم خارج شود و ۳۰ درصد سهم بهعلاوهی حق مشارکتاش را دریافت کند. همان وقتها هم متوجه شدند شرکت دیگری قبلا با این نام (پیکابو) وجود داشته و از آنها به این خاطر شکایت کرده. این شد که مورفی و اشپیگل تصمیم به جدایی از براون گرفتند و سهم او را پرداختند. آنها بلافاصله همزمان نام پروژه را به اسنپچت تغییر دادند و با اضافه کردن چند قابلیت جدید دوباره به توسعهی آن مشغول شدند. این بار شبکه اجتماعیشان از کاربران جوانِ وب بازخورد مثبت دریافت کرد و با ادامهی پیشرفتها بهسرعت به شرکتی چند میلیون دلاری تبدیل شد.
در توضیح اسنپچت باید بگوییم که یک اپلیکیشن موبایل برای دریافت/ارسال تصاویر است. به این صورت که میتوان یک عکس یا ویدیو تهیه و آن را برای کاربران مورد نظر ارسال کرد؛ در این نرمافزار به این تصاویر «اسنپ» (Snap) گفته میشود. اما ویژگی خاص اسنپچت این است که به کاربر امکان میدهد تا محدودهی زمانی برای نشان دادن تصویر تعیین کند. بعد از گذشت زمان معین (از یک تا ده ثانیه) تصویر از دید دریافتکننده و از سرورهای این اپلیکیشن پیامرسان حذف میشود.
اشپیگل که شرکت را درحال گسترش میدید لازم دید تمام وقت به کار روی اسنپچت بپردازد؛ به این خاطر علیرغم اینکه فقط سه درس دیگر تا پایان دوره کارشناسیاش مانده بود دانشگاه را رها کرد تا به جمع کارآفرینان بیمدرک آمریکایی بپیوندد.
موفقیتهای آنها از آن وقت همینطور ادامه داشت تا اینکه مجلهی تایم، اشپیگل و مورفی را در فهرست ۱۰۰ فرد تاثیرگذار جهان قرار داد. مجموعهی آنها توانست چندین میلیون دلار سرمایه جذب کند و برای بزرگتر شدن آماده شود. همهی اینها باعث افزایش اعتمادبهنفس و امید به آینده در مجموعه شد تا جایی که وقتی مارک زاکربرگ، خالق فیسبوک، ۳ میلیارد دلار برای خرید اسنپچت روی میز گذاشت نتوانست موافقت اشپیگل و مورفی را جلب کند. آنها اعتقاد داشتند فیسبوک رویهای کاملا خلاف اصول اسنپچت دارد و نمیتواند این رسانهی اجتماعی را به هدفاش برساند.
اما همهی این اتفاقات نهتنها تغییری در شیوهی زندگی همیشگی ایوان باعث نشد که حتی به آن کمک هم کرد؛ او بالاخره بعد از سالها توانست برای خودش یک خودروی فراری بخرد، با یک مدل مشهور آشنا شود و زندگی تجملیاش را بهتر از قبل ادامه دهد.
شرمندگی در انظار عموم
در مه ۲۰۱۴ یک وبگاه که به ایمیلهای دوران تحصیل ایوان دسترسی پیدا کرده بود آنها را منتشر کرد. ایمیلهایی که مملو از مسائل غیر اخلاقی بودند و حسابی باعث شرمندگی او شدند. هرچند بههرحال حریم خصوصی او مورد تعرض قرار گرفته بود اما ادبیات فوقالعاده نامناسب او در خطاب قرار دادن خانمها در نهایت باعث شد اشپیگل مجبور به عذرخواهی شود و از بابت نگاه ناسالمی که داشته ابراز پشیمانی کرد.
به نظر شما چه عاملی باعث انگیزش یک جوان ثروتمند میشود که علیرغم بینیازی به دنبال کارآفرینی و ارزشآفرینی برود؟ چرا بسیاری از فرزندان خانوادههای متمول هرگز انگیزهای برای چنین کارهایی پیدا نمیکنند؟ این موضوع در کشور ما چگونه است؟ آیا ثروتمندان به دنبال ارزشآفرینی هستند یا تلاششان فقط نمایشی است برای طبقات فرو دست؟
شبکهی اجتماعی ایوان اشپیگل:
به زاویه دید فرد بستگی داره مغز هر کسی یه چیز متفاوت با همه توشه
متاسفانه اسنپ چت تو ایران فی لتر شده !!
همیشه چند قدم عقبتر از جامعه ی رو به جلو هستیم
درود بر شما
بهترین بخش دیجی مگ به نظرم بخش زندگی نامه بزرگان هست .با آرزوی توفیق
متاسفانه تو کشور ما به دلیل نبود زیرساخت مناسب و نبود تعامل با جامعه جهانی نمیتوان در حد فیسبوک و اسنپ دست به خلق ایده های نو زد
نمیشه کلی قضاوت کرد ولی اون چیزی که در ظاهر مشخصه اینه که اکثر ثروتمندان ایران مخصوصا تازه ثروتمند شده ها هدفشون فقط نمایش و فخر فروشی هست متاسفانه. ای کاش بیشتر قدر ثروتشونو میدونستن و سعی میکردن در راه درست تری خرج کنن. البته ناگفته نماند هر کسی دلایل خودشو برای کارهاش داره شاید اگه کسی مثل من هم ثروتمند میشدم به سمت فخر فروشی میرفتم ! چون بعضی چیزها به خاطر همین فخرفروشی یه عده برام مثل عقده شده 🙁
خوب دیگه پول بابایی و امکانات فراوان ….
همینه . دمت گرم. پول زیاد باعث شد یه تفریح برا خودش درست کنه. اخه چیه واقعا این برنامه ک جایزه بهترینو گرفته نمیفهمم. خیلی بی معنی . اصلا خاص نیست.